مورد عجیب میرزا روبات
قسمت هفتم
… نصف شب، حاج نصرت داشت خواب بعضی مشتری¬های حجره را می¬دید که احساس کرد کسی دارد به او دست می¬زند. حاجی فکر کرد همسرش قلیله خاتون است و داشت جمله¬ای آماده می¬کرد تا راجع به خوابش توضیح بدهد اما یادش آمد قلیله خاتون خیلی وقت است که با او کاری ندارد و در اتاق خودش می¬خوابد. حاجی یواشکی چشمش را باز کرد و با عصا محکم روی دستِ آهنیِ میرزا کوبید: حیفِ نون این موقع شب اینجا چکار می¬کنی.
میرزا که به تته پته افتاده بود، گفت: ارباب می¬خواستم بیدارت کنم کار مهمی دارم
حاجی با عصبانیت گفت: این چه جور بیدار کردن است؟ زبانم لال آدم احساس می¬کند داری دنبال پورت یو اس بی می¬گردی.
میرزا با شرمندگی کاذب گفت: راستش چون دیدم داری در خواب اسم آدم¬های غریبه را می¬آوری و ممکن است قلیله خاتون حرفهایت را بشنود، هول شدم و داشتم دنبال دکمه اسپیکرت می-گشتم تا صدایت را قطع کنم.
حاجی که مطمئن بود میرزا دارد دروغ می¬گوید، گفت: حالا نصف شبی کار مهمت چیست؟
میرزا با شرمندگی گفت: ارباب، از وقتی رباب¬الروبات به هوش آمده دیگر مرا نمی¬شناسد. به او گفتم می¬خواهم برایش دمنوش روغن هیدرولیک با طعم گل گاوزبان دم کردم اما به جای اینکه مثل همیشه غُرغُر کند چرا سرد شده، دارد به زبان ژاپنی از من تشکر می¬کند.
حاج نصرت پاسخ داد: ظاهرا به خاطر اختلالی که برایش بوجود آمده، دارد به زبان مادری حرف می¬زند. فردا صبح او را ببر کافه «حاج رحیم اینستال¬چی¬» تا ببینی مشکلش چیست و چطوری حل می¬شود.
***
حاج رحیم داشت مدارهای رباب¬الروبات را چِک می¬کرد و میرزا هم که خیلی با غیرت بود، داشت چِک کردن حاج رحیم را چک می¬کرد.
حاج رحیم گفت: کاریش نمی¬شود کرد. به خاطر فشاری که به او آمده، بخشی از حافظه¬اش پاک شده و دوباره باید برنامه¬نویسی شود. از این لیست برنامه¬های مورد نیاز را انتخاب کن تا دوباره بر روی او نصب شود.
میرزا با ناراحتی و در حالی که آه می¬کشید، گفت: من دقیقا همان رباب قبلی خودم را می¬خواهم بدون یکی «بایت» تغییر
میرزا در حالی که این حرف را می¬زد زیر چشمی نگاهی هم به لیست آپشن¬ها انداخت و بعد از چند لحظه دوباره گفت: البته حالا که امکان انتخاب هست، لطفا این موارد هم اضافه شود.
حاج رحیم با دیدن انتخاب¬های میرزا روبات و برنامه¬هایی که انتخاب کرده بود، گفت: میرزا جان درست است که همسرت هم روبات است اما مگر او را به کنیزی و اسیری گرفته¬ای که چنین توقعاتی از او داری؟
میرزا که حسابی شرمنده شده بود، گفت: باشد پس همان برنامه-های قبلی را نصب کن اما اگر ممکن است بعضی برنامه¬های قبلی را حذف کن.
حاج رحیم نگاه معناداری به میرزا انداخت و میرزا با اجرای برنامه مظلوم نماییِ آنلاین گفت: راستش او را خیلی دوست داشتم اما دیدم حالا که دوباره قرار است برنامه نویسی شود، با تغییراتی جزیی حتی بیشتر از قبل دوستش داشته باشم.
حاج رحیم گفت: میرزا جان ۵۰ درصد برنامه¬هایت را خودم ریخته-ام سر من شیره نمال.
میرزا هم در حالی که داشت روی آن ۵۰ درصد دیگر حساب می¬کرد، گفت: این مکالمه الان ما که در حافظه رباب ذخیره نمی¬شود دیگر، نه؟
حاج رحیم پرسید: خب حالا به من بگو چرا رباب این طوری شد تا وقتی مجددا برنامه¬های جدید نصب می¬کنم، دچار مشکل نشود.
میرزا هم پاسخ داد: راستش چون رباب بچه می¬خواست، داروهای ننه فرنگیس را به خوردش دادم اما از همان موقع به هم ریخت.
حاج رحیم کمی فکر کرد و گفت: انگار داروهای ننه فرنگیس با ورژنِ برنامه¬های او تطبیق نداشتند. من پیشنهاد می¬کنم تو و رباب تا اطلاع ثانوی از فکر بچه بیرون بیایید و مثل حاج نصرت و همسرش زندگی کنید. البته اگر خیلی به بچه اصرار دارید، در لیست زیر چند روبات بی¬سرپرست وجود دارد که از روی بعضی بچه¬های واقعی شبیه سازی شده و می¬توانید برای مدتی از آنها نگهداری کنید و ببینید از عهده¬اش برمی¬آیید یا نه.
میرزا گفت: راجع به این روباتها توضیح می¬دهی؟
حاج رحیم گفت: اولین روبات توسط مهندسین توانمند داخلی و از روی کودکی به اسم علیمردان خان شبیه سازی شده. از ویژگیهای این روبات این است که مصرف برقش بالاست اما در عوض بلد است به چند زبان زنده دنیا زبان¬درازی کند.
میرزا گفت: پس فعلا همین را بده با خودم ببرم. برای اربابم حاج نصرت هم چیزی داری؟
حاج رحیم گفت: بیا برای او هم این یکی را ببر. این هم از روی ویژگیهای کودکی به اسم پتروس فداکار شبیه سازی شده…
