menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

ابوالقاسم صلح جو

ترش می کرد فرهاد ، تا ماست”شیرین”می خورد!

ترش می کرد فرهاد ، تا ماست”شیرین”می خورد!

کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) :

  • دست اش بوی عطر می داد، “گل کاشته بود”!
  • ترش می کرد فرهاد، تا ماست”شیرین”می خورد!
  • تصادفی زنده بود، با پراید!
  • با”قلم”، پای درخت به شعر باز شد!
  • زمانِ فرار از واقعیّت، بازداشت شد!
  • وقتی زخمم”جوش”خورد، باور کردم که کمبود آهن ندارم!
  • بُزی که به دهان اش”شیرین”آمده بود، در بوته زار فرهاد می چرید!
  • آزاد شد پرنده، تا قفس را به دار آویختم!
  • “پیرم که درآمد”، تعظیم کردم!
  • “تعطیل”بود، جمعه به دنیا آمده بود!
  • به نیّت رفتن آمده بود، قربه الی الله!
  • وقتی دلم را”زد”، خون پیشِ چشمانم را گرفت!
  • پدرم دست به عصا، روی اعصاب ام راه می رود!
  • دکتر نابینا، مریض نمی بیند!
  • با”وَرَم”نشد بخوابم، “وَرَم”اش که خوابید، خوابیدم!
  • برای “شور”زدن، دست نوازنده نمک نداشت!
  • مورچه ها دُور فرهاد جمع می شدند مُدام، چون رویایش”شیرین”بود!
  • برای تزریق آمپول خوابیدم، امّا خوابم نَبُرد!
  • سرِ پیچِ سرعت، جادّه جاخالی داد!
  • برای”پیچاندن”، “تاب”اش دادم!
  • آدمِ بابخاری می شد، وقتی جوش می آوَرد!
  • حواسم را پرت کردم، در آغوشت!
  • آبان، همیشه بوی بی”مهری”می دهد!
chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر