حرفم را به کرسی نشاندم از سنگینی، کرسی شکست!
کاریکلماتورهای نائله یوسفی
- بادکنک به بادبادک فخر می فروخت بادبادک گفت یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به دیگران.
- چشم معشوقه به جمالش روشن بود که کمال هم آمد!
- از روزی که زمینی شدم سر به هوا بودم.
- انسان با حرف زدن خالی و قلک با لب زدن پر می شود.
- حرفم را به کرسی نشاندم از سنگینی، کرسی شکست!
- وقتی گوشی دستش آمد متوجه شد گوشمالی شده است!
- در زندگی تنها گلی که به سرم زدم گل سر بود!
- از شوت بودن در زندگی به تیرک دروازه می خورد.
- همه ی خط های هفت خط خاموش بود!
- یک فامیل دور بهتر از یک دوری فامیلی است!
- برای اینکه حرف هایم سینه به سینه نشود به سینه ی قبرستان سپردم.
- آدم ربا دلربایی می کرد.
- در فصل صیفی کاری طلبکار زیر چشمم بادمجان کاشت.