سری هشتاد و پنجم از سیبیل نوشت ها
کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی
_شب ها بیرون نمی رفتم،تا ریخت ماهش را نبینم.
_وارد بازی های کثیف کردند،کودک درونم را،مافیای گیم.
_به راحتی راه زندگی می آموزد،فرزند وزیر راه.
_زوایای تاریک روحم را با چراغ قوه دید زد،روان پزشک.
_کاسه ی چه کنم را شکستم،کاسه ی گدایی دستم گرفتم.
_به اعضایی که در جلسات بچه بازی در می آورند،اسباب بازی هدیه می کنم.
_علوم غریبه را با دانشجویان آشنا کرد،استاد.
_سراب گوسفندان است،چمن مصنوعی.
_با وعده های انتخاباتی کسی سیر نمی شود.
_خطاط بی کار با پرورش ماهی مرکب روی می آورد.
_برای اینکه دورم نزنند سمت میادین شهری نمی روم.
_نامه ی سرگشاده تحویل مردم می داد،پستچی فضول.