menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

خانه

شعر طنز : خانه ای می خواست با یک رهنِ کم، گشت طفلی کلّ تهران و نبود

یکنفر می خواست مامان و نبود!
بود میلش مرغِ بریان و نبود

خانه ای می خواست با یک رهنِ کم
گشت طفلی کلّ تهران و نبود

با خودش می گفت:« میگردم هنوز »
رفت کم کم سمتِ سمنان و نبود

ناامید از جستجو هرگز نشد
گشت اما کلّ ایران و نبود

در خبر خواندم « فلانی » رفته حبس
گشت فردی کلّ زندان و نبود

کافری آمد به مسجد نیمه شب
تا ببیند یک مسلمان و نبود

گفت: « شاید جای دیگر رفته اند »
گشت تا فردا خیابان و نبود

گفت لیلی جان!که مجنون رفته دشت
من که رفتم تا بیابان و نبود

گفت یک مسؤول « در بازارِ شهر
هست مایحتاجِ ارزان و …» نبود

خواهرم هر روز می رفتش کلاس
سر زدم روزی به ایشان و نبود

گفت: « تنها ” برجِ سلمان ” رفته ام »
زود رفتم برجِ سلمان و نبود

میهمان در خانه ی قومی شدم
گفت: « هستم عشقِ مهمان و… » نبود

گفت بابایم که این اوضاعِ بد
هست تأثیراتِ شیطان و نبود

گفت دکتر ای پسر! بیماری ات
هست از انواعِ سرطان و …….. بود!!
شاعر : امیرحسین خوش حال

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر