سری هفتاد و هفتم سیبیل نوشت ها
کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی
_خاک خرید تا راحت تر کارهای خاک بر سری انجام دهد ساده لوح.
_عینک اش را تمیز کردم،تا آدم چشم پاکی شود.
_با کسی همصدا نمی شود،حراف.
_در میدان دیدم،مجسمه نصب کرد،شهرداری.
_شاعر کهنه کار را به چالش کشید،شعر نو.
_مشایعت می کند نادان،شایعات را.
_با لابی،آدم های قلابی را جایگزین کردند بر سر کار.
_نمی توانند کسی را دوست داشته باشند،آدم های پول دوست.
_با موهایش شانه به سر می گرفت،صیاد.
_ادعا می کردند پاییزی هستند،مطبوعات زرد.
_در یک حمله ی قلبی،قلبم را باختم.
_تقویم ام قمری شد،بعد از دیدن روی ماهت.
یک دیدگاه
taksiz:
بسیار عالی