«آب نبات پستهای» کتابی است که واقعاً ویژگیهای یک دوست خوب و کتابی را دارد که شما را با خود همراه میکند و لبخند بر لبانتان مینشاند.
به گزارش شیرین طنز، به نقل از خبرگزاری فارس- مهناز سعید حسینی: کتاب که همان یار مهربان است و سخنهای فراوانی با شما دارد، هم میتواند حالتان را خوب کند و هم حالتان را بسیار بد! اما اگر کتابی بتواند لحظات خوشی را برایتان فراهم کند و فارغ از همه گرفتاریها و مشکلاتی که ممکن است سراغ هر آدمی بیاید، دست شما را بگیرد و همراه با خود ببرد و حتی لبخند بر لبان شما بنشاند، نه تنها دوست خوبی است بلکه نویسنده هنرمندی دارد که در این روزگار باید قدر این چنین قلمهایی را دانست.
**مثل آب نبات کتاب بخورید!
«آب نبات پستهای» کتابی است که واقعاً ویژگیهای یک دوست خوب و کتابی را دارد که شما را با خود همراه میکند و لبخند بر لبانتان مینشاند. میتوانید مطمئن باشید که خواندن این کتاب مانند گذاشتن آب نبات در دهان برایتان شیرین است و نویسندهاش یعنی مهرداد صدقی تمام تلاشش را انجام داده که مخاطبش با این کتاب نمونه بینظیری از طنز شیرین و البته وطنی را تجربه کند، کتاب و قهرمانهایش را دوست بدارد و با خواندن کتاب کمی از بار مشکلات روزانهاش را زمین بگذارد.
«آب نبات پستهای» ادامه کتاب «آب نبات هل دار» است و این آب نبات هم مانند آب نبات قبل شیرین است و اگر از جلد پیشین این مجموعه خوشتان آمده است، قطعاً این کتاب را هم دوست خواهید داشت. یا اگر کتاب قبلی را نخوانده باشید اما علاقه مند به طنزهای ایرانی باشید که راوی اتفاقات جالب و جذاب در گوشهای از کشورمان هستند، قطعاً مشتری پر و پا قرص آب نباتهای مهرداد صدقی میشوید.
**این کتاب سوغات بجنورد است
«آب نبات پستهای» و «آب نبات هل دار» هر دو سوغات بجنورد هستند و اتفاقات این کتابها هم در این شهر اتفاق میافتد. ماجراها هم از نگاه پسربچهای بسیار شیطان و البته زبان دراز به نام محسن روایت میشود که این دو ویژگی در کنار شکمو بودن او خیلی جاها کار دستش میدهد و به شدت موقعیتهای خنده داری را رقم میزند. موقعیتهای خنده داری که برای مخاطب هم ملموس است و هم باورپذیر و چون ماجراها در بستر اتفاقات تاریخی در دهههای معاصر کشورمان روی میدهد، اتفاقاً بسیار خاطره انگیز هستند. «آب نبات پستهای» در ابتدای دهه ۷۰ رخ میدهد و «آب نبات هل دار» در بستر وقایع دهه ۶۰ با همه ویژگیهایی که در این دوران وجود داشت، روایت میشود. اینکه مردم چه میپوشیدند، چه میخوردند، چه گوش میدادند و چه اتفاقات تلخ و شیرینی در آن روزها برایشان رخ داد، همه با قلمی جذاب و در کنار شیطنتهای راوی داستان برای مخاطب گفته شده و همین باعث شده که شما حس زندگی را کاملاً در این کتاب لمس کنید و همراه با ماجراهای آن بخندید و در عین حال خاطرههایتان زنده شود.
نویسنده این سطور اعتقاد دارد اگر بخواهیم «آب نبات پستهای» و «آب نبات هل دار» را مشابه یکی از کتابهای وطنی موفق کشورمان بدانیم، بهترین نمونهاش «شما که غریبه نیستید» هوشنگ مرادی کرمانی است. روایتهایی جان گرفته از بطن زندگی که در گوشهای از کشورمان رخ میدهد و مخاطب در هر نقطهای از کشورمان که باشد میتواند آن را بخواند، هم ذات پنداری کند و به شدت دوستش بدارد.
هرچند «آب نبات پستهای» در ادامه کتاب «آب نبات هل دار» نوشته شده است و ما توصیه میکنیم اگر کتاب اول را نخواندهاید حتماً آن را هم بخوانید، اما به تنهایی هم میتوانید کتاب «آب نبات پستهای» را بخوانید، چون ماجراهایش وابسته به کتاب قبلی نیست و پس از خواندن چند صفحه همه شخصیتها را میشناسید و با اتفاقات کتاب همراه خواهید شد.
** ماجراهای زبان دراز شکمو!
محسن در این کتاب چند سالی بزرگتر و عاقلتر شده است اما به شدت زبان دراز است و باز هم کارهایی میکند و گاه دروغهایی میگوید که با لو رفتنشان در وضعیت خنده داری قرار میگیرد. در این جلد ملیحه خواهر محسن میخواهد ازدواج کند و ماجرای خواستگارهای مختلف و اتفاقاتی که میافتد و محسن در آنها دخیل است، در کنار وقایع روز که یکی از آنها انتخابات مجلس در آن سالها در بجنورد است، ماجراهای شیرینی را رقم زده است.
این کتاب ۱۸ فصل دارد که هرزه چنه، هزار و سیصد و هفتاد، جنگ برفکها، سازندگی و برازندگی، رسوایی، کشتن گربه دم حجله ساندویچی، دروغ خر است و علم بهتر است یا قدرت عنوان تعدادی از فصلهای کتاب هستند.
**اخاذی به روش ساندویچی!
در بخشی از کتاب میخوانیم:
به مغازه برگشتم، حسین آقا هم که میخواست با تلفن حرف بزند، وارد مغازه شد. جلوی همه از من پرسید: «چی شد که با اون مرده حرفتان شده بود و مگفتی نصف پول به تو باید بده؟»
گفتم: «هیچی!»
آقاجان با تعجب پرسید: «محسن با کی دعوا مکرد؟»
حسین آقا گفت: «همون معتاده که از تو مغازهتان درآمد دیگه. قبل از اینکه به یاد مغازهتان انگار با محسن شیش بودن، با هم دست دادن و حرف مزدن، بعدش نمدانم چی شد که به را پول نمدانم چی با هم یک و دو کردن…
محسن جان، با این جور آدما خودت سرشاخ نکن، آگه دیدی دزدی کرده، فوری باید به آقات یا این آقا مگفتی گوشش مکشیدن.»
آقاجان که مرد بازار بود تا حدودی فهمید چه شده؛ اما متاسفانه نمیتوانست بفهمد واقعاً چه شده است. با این حال ترجیح داد جلوی حسین آقا چیزی به من نگوید. بعد از اینکه حسین آقا رفت، گفت: «وقتی مگم آدم شل شکم برای شکمش آخرتشم مفروشه نگو نه! محسن اون جریان جایزهٔ امشب یادته؟»
– ها…
– ولی من که دیگه یادم نیست!
بعد هم به آقای دکتر نگاه کرد و گفت: «آقای دکتر شما که غریبه نیستی، این یک نفسوکیه که نمدانم به کی رفته. برای خوردن ساندویچ و این جور چیزا هر کاری بگی از دستش برمیاد. مترسم وقتی پیر شدم و به اختیار خودم نبودم، کلیه م دربیاره به بره بفروشه خرج شکم وامانده ش کنه.»
آقای دکتر، هم به فکر این بود که در این دو روز از او اخاذی شده و هم به این جملهٔ آقاجان فکر میکرد که گفته بود: «شما که غریبه نیستی!»، سعی کرد آقاجان را آرام کند و گفت: «به هر حال هنوز بچه یه، بزرگ که به شه، درست مشه.»
آقاجان هم با عصبانیت گفت: «کجا بچه یه؟ سن خر داره باز از این کار مکنه»
**ماجرای قره قوروت و کمیته!
و در بخش دیگری از کتاب میخوانیم:
وقتی از جمعیت دور شدیم، با گریهٔ تصنعی از سیر تا پیاز ماجرا را اینطوری گفتم که چون میخواهیم توی مدرسهمان نمایشی اجرا کنیم، به عموغلامعلی گفته م نقش معتادها را بازی کند و میخواستیم ببینیم آیا مردم باور میکنند یا نه. تنها قسمت راست ماجرا، جریان قره قوروت بود. مراد یکی از قره قوروت ها را بو کرد و به آن زبان زد. بعد هم با اخم به ما نگاه کرد. از نگاهش فهمیدم که فهمیده دروغ می گویم. به ناچار با شرمندگی اصل ماجرا را برایش تعریف کردم. مراد بعد از چند لحظه به غلامعلی گفت: خا این بچه نمفهمه از این کارا مکنه. شما چی پدرجان؟ سه برابر من سن داری، عقلت دادی دست این؟»
مراد گناه کار شد که همچین حرفی زد. غلامعلی حدود نیم ساعت از تنهاییها، بی کسیها، بی توجهیها و نامهربانیها برایش با زبانی گنگ روضه خواند و آخر سر به بقیه فهماند فقط منی که حتی اسمم را از یاد برده است، به فکر او بودهام. مراد سر راه پیاده شد؛ اما از همکارانش خواست من را به مدرسه برسانند. کمی که جلوتر رفتیم، همکاران مراد که حوصلهٔ شنیدن درد دلهای غلامعلی را نداشتند، ماشین نگه داشتند تا من و غلامعلی پیاده شویم. غلامعلی که برای مصیبتهایش تازه گوش مفت گیر آورده بود، نمیخواست پیاده شود؛ برعکس موقع سوار شدن، این دفعه به زور پیادهاش کردند. موقع پیاده شدن، محض خودشیرینی به همکاران مراد گفتم به جای اینکه کمیته امثال غلامعلی را اشتباهی بگیرد، باید سراغ آنهایی برود که امروز صبح سر کوچهها ایستاده بودند تا به دخترهای دانش آموز متلک بگویند و مزاحمشان شوند.»
انتشارات کتاب چرخ و فلک کتاب «آب نبات پستهای» را در ۳۵۲ صفحه با قیمت ۳۰ هزار تومان منتشر کرده است.