سری هفتاد و ششم از سیبیل نوشت ها
کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی :
_در قلب مردم خانه کردم تا بی خانمان نباشم.
_بشکن می زند بزن بهادر پیر در دعوا.
_وقتی تردید به جانش می افتاد،چشمانش تر می شد.
_با طناب دار نمودار شد در جمع،خود باخته.
_برای خوشامد عروس دریایی،لباس دامادی پوشید صیاد.
_دودمانش را دود کرد تا دوستان سرخپوستش آمدند.
_ باعث شد عمرم به دنیا نباشد،بیمه ی عمر.
_دور بر می دارند در میدان،رانندگان.
_به همه سواری می داد،آدم کله خر.
_بی بهره است فقیر از بهره ی بانکی.
_آزادی خواه هستند تمام زندانیان.
_بعد از گند زدن به زندگی اش،مگس ها را صدا می زد ساده لوح.