سری چهل و یکم کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی :
پا به خانه ی لامپ دلسوخته نمی گذارد، برق.
آسمان به ماه های تقویم حسادت می کرد.
پایش پیچ خورد، با پیچ گوشتی به جانش افتاد.
پنجره ی خیال شاعر باز بود، سوز از گوش هایش بیرون می زد.
گلی که از پیوندش ناراضی بود، پژمرد.
اتوبوس خراب، پر از خیال سفر است.
قلیان را چاق می کرد، ریه هایش لاغر می شد.
برای ضدعفونی کردن خونش، الکل می نوشید ساده لوح.
کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی را در لینک های زیر بخوانید :
سری پانزدهم
ادامه دارد …