گفتگوی روح الله احمدی با محمدعلی مومنی :
از فعالیتهایتان در رادیو و مطبوعات برایمان بگویید. الان کجا هستید و چه کار میکنید؟
من الان جایی هستم که سالها دوست داشتم و برایش هم صبر کردم و هم زحمت کشیدم. اما همین که رسیدم، گفتند این جایی که شما ایستادی، باطل شد. بفرما برو!
البته چون جای من بادآورده نبود، نگذاشتم باد زمانه ببرد.
با مطبوعات شروع کنم که از آنجا شروع کردم. الان بیشتر برای ماهنامه طنز و کارتون «خطخطی» و ضمیمه طنز «پلخمون» مینویسم.
در خطخطی طنز موسیقی مینویسم. طنزی که بسیار کم داریم در طنزنویسی ایران. اسم صفحهام را گذاشتهام «زنبورک».
«پلخمون» هم ضمیمه طنز روزنامه «شهرآرا»ست که در مشهد چاپ میشود. آنجا گفتوگوهای طنز مینویسم با کسی که شاخ هفته یا همان چهره هفته است.
به «چلچراغ» عزیز هم اشاره کنم که حکم خانه من را دارد. آنجا یک سال است که ستون یا صفحه طنز ندارم و خیلی کم تعداد طنز موردی نوشتم. اما قرار است «بهزودی» که معلوم نیست یعنی کی، یک صفحه طنز جدید در این مجله راه بیندازم.
تا یک سال پیش، حدود چهار سال «رادیو چل» را مینوشتم. صفحه معروف و پرطرفدار چلچراغ که البته طرفدارها برای نویسندگان قبلی این صفحه بود. مخاطب مردم را نخوریم، توی گلویمان گیر میکند. منصور ضابطیان موسس این صفحه بود و در زمان خودش پرطرفدار.
یک ستون طنز هم سالهای ۹۳ و ۹۴ مینوشتم با عنوان «دستورالمملهای قضاقورتکی» که ۶۳ دستورالممل نوشتم و بعدها چهل تای آنها را انتخاب کردم و در یک کتاب با همین عنوان، به همت نشر روزنه منتشر کردم.
در رادیو هم کارشناس-مجری برنامه «کافه نیمروز»ام که از رادیو فرهنگ پخش میشود. در همین برنامه یک بخش طنز هم دارم با عنوان «نیمچاشت».
قبلا یک برنامه طنز داشتم با عنوان «چایی شیرین» که پنج سال روی آنتن میرفت.
طنزهای رادیویی طنزهای بهروزتری هستند یا طنزهای مطبوعاتی؟
طبعا رادیو رسانه سریعتر و بهروزتری باید باشد. اما اگر بنا به صلاحدیدها و محافظهکاریها نخواهی بپری وسط میدان و درباره مسالهای که همین امروز اتفاق افتاده حرف بزنی، همین فردا مطبوعات درباره آن طنز مینویسند.
دقیقا حکایت خرگوش و لاکپشت است. لاکپشت مطبوعات گاهی از خرگوش رادیو جلو میزند.
آثار طنز و فکاههای که خیلی بهروز و اصطلاحا ژورنالیستی هستند، از نظر شما چه جایگاهی دارند؟ این آثار را بیشتر میپسندید یا آثار طنزی که خاصیت ماندگاری بیشتری دارند؟
هر کدام از اینها کارکردی دارند و بستگی دارد که من برای چه منظوری بخواهم بخوانم. مثل آچارهای دست یک تعمیرکار است. برای هر کار آچار مخصوص خودش را دارد.
هر دو ارزشهای خاص خودشان را دارند. اما فعلا در این مقطع، بنا به دلایلی که اگر لازم شد دربارهاش حرف میزنم، ترجیح میدهم طنزهای ادبی بخوانم. طنزهایی که وابسته به وقایع روزمره نیستند.
آثار ژورنالیستی و بهروز مثل هر کالا و اثر دیگری به نظر من سه مرحله حیات دارد. مرحله اول مرحله تازگی است. تر و تازه و سر و مر و گنده. مرحله دوم مرحله کهنگی است. ما توی این مرحله جو میگیردمان، اسباب و اثاثیهمان را پرت میکنیم بیرون. طنزها و آثار مطبوعاتی هم در این دوره با این چوب رانده میشوند که اینها در همان زمان خوب بودند و الان دیگر کهنه شدهاند.
مرحله سوم مرحله قدیمی شدن و تاریخ شدن است. یعنی اگر تحمل کنید و آن چرخ خیاطی کهنه شده را پرت نکنید وسط کوچه، چند سال بعد قدیمی و تاریخ است و دوباره ارزش پیدا میکند. مثل فولکس و ژیانهایی که امروز دلبری میکنند.
طنز هم در دوره سوم بخشی از روایت تاریخی است.
فکر میکنید جمله معروف «تنها صداست که میماند» شامل برنامههای رادیویی، خصوصا طنزهای رادیویی هم میشود؟
اگر صدای «خسرو شکیبایی» باشد، بله. با همان سوت خفیف و خش صدا! یا صدای محمد صالح علاء.
اینها که گفتم هم به شوخی بود و هم جد! چون این دو صاحب صدا بودند و هستند، به هر دو معنا. هم همین صدا که میشنویم، هم صدا به معنی اندیشه. (هر وقت من خیلی جدی حرف زدم یک کاری کن، خندهام بگیرد!) اگر یک برنامه رادیو، و یک طنز رادیویی، صاحب نگرش، زاویه نگاه درست و بیان خوب باشد، حتما. نمونههایی از پادکستهای منتشر شده در فضای مجازی نشان میدهد که حوزه صدا هنوز برای مردم جذاب و البته رسانه خیالانگیز و ساده و در دسترسی است.
بنابراین هنوز میشود طنز رادیویی خوب ساخت و شنونده داشت. اما خب شنونده مخصوصا در طنز اگر بو ببرد که قرار نیست به صاحب مکنت و مسندی سقلمهای بزنی و قرار نیست حرفهای اصلی را بگویی، میپرد. یعنی الان اگر آمار بگیرید طیف وسیعی از مردم ایران بال دارند!
طنزپردازی در رادیو سختتر است یا در مطبوعات؟
من خیلی اهل تقسیمبندی سخت و آسان و خوب و بد نیستم. موضوع ویژگی طنزنویسی در هر کدام از اینهاست.
اما هر کدام از اینها در دورههایی میتوانند به تور محدودیت بیفتند و دست جماعت طنزنویس بسته باشد. یا دهانشان. طرف میخواهد حرفی بزند، ولی نمیشود.
با این اوصاف به نظرم الان طنزنویسی در مطبوعات خیلی خیلی راحتتر از طنزنویسی در رادیوست.
مطبوعات خطوط قرمز کم ندارند، اما هر چه دارند، از رادیو خطوط قرمز کمتری دارند. حالا ببینید آنور چه میدان خط قرمزی داریم ما.
البته که سر و کار طنز با خطوط قرمز است و اتفاقا طنز میخواهد با تمهیدهای ادبی و هنری از روی این خطوط قرمز بپرد. اما تازگی دست طنزنویسها را خواندهاند و هی میگویند «نامردی است! نپر!» طنز میخواهد به حرفهای مگو بپردازد. میخواهد خیلی آرام یک کارهایی بکند. ولی همین هم الان خودش شده یک خط قرمز جدید که حق ندارید از روی آن خطوط قرمز بپرید!
بالاخره یا شما باید بپرید و مخاطب بنشیند سر جایش. یا طنزنویس بنشیند و مخاطب بپرد!
تعداد مخاطب کدام رسانه را بیشتر تخمین میزنید؟ آیا بیشتر بودن تعداد مخاطب در نوع طنزپردازی یا کیفیت آن تاثیری دارد؟
اگر منظور به رادیو و مطبوعات است، یک گزینه هیچکدام هم بگذارید. یا گزینه هر دو! حالا توی رو دربایستی گزینه هر دو را انتخاب میکنیم. ولی مساله اینجاست که فضای مجازی الان هر دو را قبضه کرده. البته رادیو و مطبوعات هم همچنان مخاطبان خودشان را دارند.
هر جا که پای تیراژ بالا و مخاطب بیشتر به میان میآید خواه ناخواه رسانه را به سمتی میبرد که بتواند مخاطبانش را که حالا سلایق متفاوت دارند، راضی کند. پس باید رنگارنگ بشود. رنگارنگ شدن بالاخره اگر نگویم کیفیت را مورد عنایت قرار میدهد، اما نوع طنز را تغییر میدهد و احتمالا به سمت شوخطبعیهای همهپسند میبرد. مثلا به سمت فکاهه که فهم آن آسانتر و خندهدارتر است.
از مخاطبان برنامههای رادیویی یا ستونهای مطبوعاتیتان چهطور بازخورد میگیرید؟
مخطابان رادیو و مطبوعات تازگی قیمه را میریزند توی ماستها! عموما میآیند در پستوی فضای مجازی نظر میدهند. مخاطبی که دیگر عادت کرده در هر لحظه دلخواه نظر بدهد، نمیتواند بنشیند پای یک رسانه تکگو. یعنی او فقط بگوید و بقیه بنشینند و گوش کنند.
طرف آنجا برنامهاش را از رادیو گوش میدهد، کامنتش را میبرد جای دیگر!
دیگر پیامک هم جوابگوی جماعت نیست! یا در مطبوعات دیگر کسی حوصله ندارد که نامه بنویسد یا برود در سایت مجله نظر بدهد. میآید مستقیم در صفحه خودت حالت را میگیرد و میرود!
در رادیو یا مطبوعات چقدر سعی میکنید سلیقه مخاطب را به طنزهای بهتر نزدیک کنید و چقدر خودتان به سمت تولید آثاری مطابق با سلیقه مخاطب میروید؟
هر نویسنده یعنی یک نگرش. من نگرش خودم را در قالب طنز بیان میکنم و مخاطبانی که این نوع از طنز را دوست دارند میآیند آنجا چنبک میزنند و گوش میدهند. خیلی معتقد نیستم که نگرشم را آنی تغییر بدهم که مخاطب خوشش بیاید. این مخاطب خوشش میآید، آن یکی که نگرش اصلی من را دوست داشت، میپرد. خب چه کاری است؟ من همان مخاطب مرتبط خودم را حفظ میکنم.
اگر قرار باشد مخاطب جدید به مخاطبان نوع طنزنویسی من اضافه شود، با معلق زدن نمیشود. به قول سیگاریون بصورت آتش به آتش میشود. یعنی دهان به دهان به گوش مخاطبان دیگر میرسد.
آن مخاطبان جدید حالا با طنزی آشنا میشوند که حتما باید صاحب نگرش باشد.
شگردهای غالب در طنز رادیویی و مطبوعاتی چیست؟ لطفا این شگردها را در طنزهای رادیویی و مطبوعاتی مقایسه کنید.
خلق طنز ابزارهایی دارد که در هر دو این ابزارها یکی است. فقط کمی شیوه استفاده از این ابزارها متفاوت است. حالا چون پای آچار را وسط کشیدم، شما با آچار مهره باز میکنید. اما گاهی گردو هم با آن میشکنید.
این تفاوت به خاطر تفاوت نوع رسانه است. در مطبوعات از این ابزارها مثل اغراق و مبالغه و حسن تعلیل، تضاد، تکرار و… بیشتر و عمیقتر میتوانید استفاده کنید. چون هر مخاطب این امکان را دارد که با سرعتی که خودش میفهمد، متن را بخواند. یکی قدم میزند، یکی میدود.
اما در رادیو همه مخاطبان باید سرعتشان را یکی کنند با هم. مثل مترو که وقتی همه میدوند شما هم باید بدوی. وگرنه از زیر دست و پای مردم مستقیم به دیار باقی فرستاده میشوی.
در رادیو خیلی نمیتوان صناعتمند طنز نوشت. متن یک بار خوانده میشود و مخاطب نمیتواند برگردد به جمله قبل که بفهمد چه شد.
در مطبوعات شما میتوانید بیشتر به پر و پای کلمهها بپیچید و مثلا یک «ردالصدر علیالعجز» (تکرار یک عبارت آغازین در پایان) داشته باشید. اما در رادیو معمولا باد با خودش آن «عبارت آغاز» را میبرد.
ما در رادیو هم امکان استفاده از افکتها، بازی با صدا و… وجود دارد که یک متن مطبوعاتی از آن بیبهره است.
به نظرم در رادیو «حسن تعلیل» خیلی کاربرد دارد. چون آن حاضرجوابی و شیرینگویی دلیل یک کار، که آن را به جوک شبیه میکند، برای مخاطبی که همیشه جوک دوست داشته، لذتبخش است. میگوید «بهبه ببین چه گذاشت توی کاسهاش». در مطبوعات اما درباره خودم «تجاهلالعارف» کاربردی زیاد دارد. جوری خودم را میزنم به آن راه که یا مخاطب لجش میگیرد یا هرهر میخندد.
کار کردن در رادیو برایتان دلچسبتر است یا مطبوعات؟ دلیلش را هم بفرمایید.
کار کردن در مطبوعات! چون پول بهتری میدهند! به همین راحتی!
اما اگر دنبال یک پاسخ آبرومند میگردید میگویم هر دو. مثل این است که بپرسید «قرمهسبزی» را بیشتر دوست داری یا «قیمه»؟ چرا آدم را در این موقعیت خطیر و حساس قرار میدهید که بعدا نان آدم هم در آن یکی رسانه آجر بشود؟! نانبری در پوشش مصاحبه ندیده بودیم که دیدیم!
برای جوانان و نوجوانانی که به طنزپردازی علاقهمند هستند، چه توصیهای دارید؟ پیشنهاد میدهید از کجا شروع کنند؟
توصیه میکنم نه فقط طنزنویسی، بلکه به هر چیز علاقه دارند، جدی بگیرند آن را. حالا نروید یکهو دنبال کار خلاف بگویید مومنی پیشنهاد کرد جدی بگیرید. قبلا با من هماهنگ کنید!
بهنظرم ارگانیکترین و طبیعیترین نوع یادگیری طنزنویسی، خواندن کتاب است. فکر نکنید طنز الزاما باید بخنداند. چون میروید دنبال طنزهای روتر. از طنزهای جدیتر و عمیقتر جا میمانید. طنز قرار نیست الزاما بخنداند. اگر خنداند هم دمش گرم. اما بیشتر یک خنده درونی است. یک چیزی در مایههای خنک شدن دل و البته ضمن آن یک گام به پیش رفتن. طنز بیدار کردن عقلانیت است. نه خاموش کردن آن.
حتما طنزهای جدیتر ادبیات ایران و جهان را بخوانند.
اگر صحبت دیگری دارید که ما دربارهاش نپرسیدیم، خودتان بگویید. تعارف نکنید!
شانس آوردهاید که خوابم میآید! خلاصه ببخشید که جدی شد. اتفاقا خوب شد این هم یادم آمد. طنزنویسها فکر نکنند در همه کارهای روزمره باید خوشمزه باشند و نمکشان را عرضه کنند. گاهی به خاطر حفظ بامزگی حرفهای جدی و اساسی درباره طنز کنار زده میشود.
راستی این را هم بگویم که خود من نمیدانم چه دردی است که هر وقت جایی بحث زیادی جدی میشود، خندهام میگیرد.
منبع : دفتر طنز حوزه هنری