menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

گزارش نود و ششمین شب شعر طنز شکرخند

شادی متذکر، اولین شاعر شکرخند 96 بود.

عاشق شدم فتادم در تور خردلی
مستم عجیب خورده ام انگور خردلی

رضا رفیع با این توصیه که«همیشه متذکر به شادی باشید» او را بدرقه و از حجه الاسلام پرویز استاد دعوت کرد روی سن بیاید: حالا حاج آقا بیایند برای نهی از شادی!

بعد از استاد، استیونس کرانسکیان، صاحب کتاب هایی مانند بوسه خدا (مجموعه شعر و داستان)، سرزمین آرزوها و به سرخی شفق، روی سن رفت و گفت: راستش من لیسانس ادبیات دارم… رفیع پراند: راستش؟! مگر دروغ هم داریم؟ ما مسلمان ها دروغ نمی گوییم، در این مورد خیلی حساسیم! آقای کرانسکیان پاسخ داد: ما راحت دروغ می گوییم و همه باور می کنند اما شما روی دروغتان قسم هم می خورید! سپس به معرفی خودش ادامه داد: کارشناسی ارشد زبان شناسی همگانی می خوانم که درباره اصطلاحات مشترک میان زبان هاست. بگویم؟ رفیع پرسید: شما هم «بگم بگم» دارید؟! وقتی گفتید بگم، برای ما نوستالوژیک بود. آقای کرانسکیان گفت: البته من ارمنی ام اما بین مسلمان ها بزرگ شدم. رفیع پاسخ داد: پس از خودمان هستید! بنابراین بعدش قسم هم بخورید دیگر!

در این لحظه، خانم آل عباس، مجری دوم برنامه از راه رسید و خطاب به رضا رفیع گفت: می خواهید شما بروید پایین، من اجرا کنم؟ در همین لحظه برگه ای از میان جمعیت دست به دست به رضا رفیع رسید که باعث شد او بگوید: خوب، اولین تذکر رسید. نوشته اند حجابتان را رعایت کنید… نه، حجابتان که کامل است، تشکر کرده اند!

داریوش منصوری، داستان مناظره لر و اینشتین(به قول رضا رفیع « لریشتین»!) را تعریف کرد: لر از اینشتین می پرسد نفس ما گرم است یا سرد؟ اینشتین می گوید سرد. لر می گوید پس چرا زمستان که به دستمان ها می کنیم، گرم می شود؟! اینشتین می گوید خوب، پس گرم است. لر می گوید پس چرا به چای که فوت می کنیم، سرد می شود؟!

او در ادامه به قول استاد جلال الدین کزازی، چند «چارانه» ( رباعی) خواند.

بس که غم بی بهانه باید می خورد
مصنوعی اگر بود گلش می پژمرد
بهرام که گور پدر و گور خرش
امروز بدون گور باید می مرد

*

جایی که مقام پرفسور، پر فیس است
چشمان خرد همیشه بر او خیس است
یارانه به پستانک خالی ماند
این گونه دهان مردمش سرویس است

رضا رفیع شعری را مثال زد که در آن با قافیه شوخی کرده اند:

یه مدت زیر سایه ت بوده ملت
همون هش سال و اندی توی حلقم
میون اون همه چیزی که بردی
دکل با اون بلندی توی حلقم!

خانم آل عباس گفت: ولی ردیف اش ردیف بود! رفیع پراند: برای شما شاید! او تقاضای پخش آیتم عکس و مکث را کرد که اتاق فرمان هنوز آمادگی نداشت و چون کار با تأخیر مواجه شد، خانم آل عباس به رضا رفیع گفت: می خواهید عکس های موبایل شما را نشان بدهیم؟!

تا آماده شدن عکس ها، محمدحسن صادقی برای شعرخوانی پشت تریبون رفت.

ای بی نمکان! نمک فراوان بخورید
با بانمکان و با نمکدان بخورید
یعنی که نه با قاشق و خالی خالی
همواره به همراه نمک نان بخورید

شکر خند رضا رفیع

زهرا دری مطابق معمول، شعرخوانی اش را با «ای خدایی که خالق مردی، متشکر که خانمم کردی» شروع کرد که باعث شد خانم آل عباس بگوید: مطلع تان همیشه خیلی خوب است! رفیع گفت: شما تعریف نکنید کی تعریف بکند؟ آل عباس گفت: خوب شما هم تعریف کن!

ما آدما از بیخ و بن حیوونیم (رفیع: اعترافات شروع شد!)
به ریش بز قسم یه جور میمونیم

یه تیکّه رو می بینیم و هُل می شیم
واسه طرف بیخودی بلبل می شیم

با یک «دوسِت دارم» همه خر می شیم
خر که خوبه، منتر و عنتر می شیم

جر می زنیم تو اوج دلپذیری
سگ می شیم و می ریم به پاچه گیری

تو وقت بیکاری، بی اختیاری
کلاغ می شیم می ریم خبرگزاری

تا پشت میز گنده ای می شینیم
زرافه ایم، از اون بالا می بینیم

جالبه که جهانو ریز می بینیم
هی خودمونو خیلی چیز می بینیم

موش که می شیم جون می گیره خسیسی
گربه می شیم به وقت کاسه لیسی

عربده می کشیم تو کوه و جنگل
گوریل می شیم هرجا شد ای ول… ای ول

وقت ریاست تا می شیم یه لاک پشت
عقیق می آریم می کنیم تو انگشت

در اتوبوس رو صندلی فیل می شیم
جا می گیریم صاحب زنبیل می شیم

با دیدن جونورای هالو
از رو نمی ریم دیگه مثل زالو

مار که بشیم، نیش می زنیم به هرکس
مرده خوریم … فوق لیسانس کرکس

وقتی مدیریم همه سر بزیریم
زنبوریم و اون زیرو گاز می گیریم

تو ریش هر کس که بشه شپیشیم
همونجا هم وزغ می شیم، می جیشیم

گاو که باشیم گشاد می شیم عمودی
یابو بیاد جون می دیم از حسودی

با ظاهر ساده و انقلابی
ماهی می شیم می ریم واسه زیر آبی

تو علّافی که خرس تنبل هستیم
توی شکم پرستی اول هستیم

روباهیم اونجا که کلاه می ذاریم
حالی باشه کلاهو بر می داریم

زورکی وقتی صاحب زور می شیم
بدون جنبه شیر مغرور می شیم

وقت لگد زدن می شیم یه گاو میش
گور بابای ششصد و شصت و شیش

دعوا بشه خروس می شیم می جنگیم
بوقلمونیم، همه رنگارنگیم

انگاری باغ وحشو ما خریدیم
فرصتی جور بشه همه پریدیم

با این که خورده کلّه ام به شیشه
گربه خره گاو منه همیشه!

شاعر در ادامه به ذکر خاطراتی از خواستگارانش پرداخت که آن قدر خط قرمز داشت – مثلا این که رسم داشتند خواستگار بتواند یک نظر عروس خانم را بدون لباس ببیند- که وقتی تمام شد، رضا رفیع گفت: دستتان درد نکند، به هر مکافاتی بود خاطره را به سلامت تعریف کردید!

سلمان خابوری که روی سن رفت، گفت: من هم اصفهانی ام ولی از من نخواهید خاطره خواستگاری ام را تعریف کنم! او در پاسخ به مطلع همیشگی شعرهای زهرا دری نیز این دو بیت را خواند:

چون جام شرابی که لب اش سر رفته
بسیار خدا به قامتش ور رفته
زن معجزه ناب خدا بوده ولی
این معجزه از دست خدا در رفته!

بعد از شعرخوانی حمیدرضا طوسی – و آن هم در پاسخ شعر خانم دری- مهدی استاداحمد پشت تریبون حاضر شد و گفت: مادر من هم اصفهانی بوده. می خواهید خاطره خواستگاری اش را بگویم؟! خانم آل عباس فورا پاسخ داد: نه نه… مادرتان یک دوره قدیم تر هم بوده و آن زمان ها فضا بازتر بوده! استاداحمد گفت: نه، اتفاقا بسته تر بود!

آسمان شهر را آلود دود
کرد در تهران مرا نابود دود

کارخانه توی تهران کم نبود
اگزوز ما هم به آن افزود دود

ریشه‌هاشان رفته سمت آسمان
می‌خورند اشجار جای کود دود

می‌کند قلب شما را باز عشق
می‌کند قلب مرا مسدود دود

می‌روم در کافه‌ای گیرم پناه
می‌کند آنجا هم اما عود دود

می‌روم از کافه در پارک محل
هست آنجا بیشتر موجود دود

ناامید از پارک بیرون می‌روم
هر وری رفتم همان‌ور بود دود

عاقبت از شهر رفتم جاجرود
دیدم آنجا هم شده آن رود دود

تا افق جز دود تصویری نبود
بود تا نزدیک نشتارود دود

کردم آنجا چند ساعت داد داد
از سرم برخاست نامحدود دود

با خودم گفتم که مشکل از من است
می‌روم هرجا می‌آید زود دود

با نفس‌تنگی زدم اورژانس زنگ
بود مشغول و صدای دود دود

رفتم از هوش و به کابوس آمدم
بود در کابوس هم مشهود دود

ول شدم در عمق تاریج جهان
بود در تاریخ رازآلود دود

دود برمی‌خاست از هر دوره‌ای
سینه‌ها را سخت می‌پیمود دود

یک‌طرف از سینه‌ هابیل آه
یک‌طرف از آتش نمرود دود

یک‌سو از پاروی اسکوروچ پول
یک‌سو از اعصاب رابین‌هود دود

آن قَدَر در سفره‌ها می‌رفت نفت
شد دکل در دولت مفقود دود

از حسد دیویدِ کاپرفیلد مرد
شد بلند از مغز هالیوود دود

دود بود و بود دود و دود بود
دود بود و بود دوداندود دود

گفتم ای‌کاش این جهان تهویه داشت
یا به‌جای آسمان یک هود بود

(وای! واویلا! ردیف از دست رفت
بس که کردم توی شعرم دود دود)

در همین افکار بودم، ناگهان
طی شد آن کابوس و شد مطرود دود

دودمانِ ناخوشی بر باد رفت
شد رفاه ایجاد و شد کمبود دود

روی تختی آمدم کم‌کم به هوش
گفتم ای‌جان! ظاهرا بدرود دود

دکتری آمد به بالین من و
ماسک را برداشت و فرمود دود!

شروین سلیمانی، شاعر بعدی شکرخند نود و ششم بود.

با سیب، تمام قصه مختل شده بود
سرخورده شدن به ما محول شده بود
از لحظه اخراج خودم فهمیدم
ابلیس و خدا مشکلشان حل شده بود

*
یکی انگار از بالا مرا زیر نظر دارد
(رفیع: آقای شادمان نژاد – عکاس جلسه- است!)
و از زیر و درشت و زیر و روی من خبر دارد

مرا می‌پاید از بالای سر در شهر و در جاده
گمانم ناقلا مانند کرکس بال و پر دارد

اگر نیت کنم جایی روم، قبل از خروج من
گروهی مخبر و بپا در آنجا مستقر دارد

کلک در کوچه‌های خلوت و دنج محل ما
دو تا مامور مخفی در لباس رفتگر دارد

می‌آید وقت صحبت با موبایلم روی خط فی الفور
جلب در کابل های ارتباطی هم نفر دارد

حریم شخصی ما هم شده چون داخل تاکسی
که دست کم یکی در آن حضوری مستمر دارد

شب جمعه نمی‌جنبیم از جا، همچنان میت
که چشمانی هوای ما دو تا را تا سحر دارد

و در حمام هم وقتی که زیر دوش تنهایم
نظرهایی به من با چشم هیز از لای در دارد

شبی شش بار هم رد می‌شود از روی تخت من
شگفتا تختخوابم نیز شب ها رهگذر دارد

به من از بیخ بدبین است و من آخر نفهمیدم
کدامین چیز من روی کجای او اثر دارد!

نمانده هیچ سوراخی که از آن بی خبر باشد
که او در رشته سوراخ گردی هم هنر دارد

شبی در کفش من تا صبح دنبال فنر می‌گشت
گمانش هر که بالا می‌پرد حتما فنر دارد

هر آن چیزی که بالاتر، لزوما نیست بالاتر
که بند از بادبادک اعتباری بیشتر دارد

تو هم پایین می‌آیی روزی و من می‌روم بالا
که دنیا مثل یک چرخ و فلک زیر و زبر دارد

مصطفی مشایخی این شعر را خواند:

اسب می خواهید از قفقاز وارد می کنیم
عشق هوندایید باشد باز وارد می کنیم

از کلاه و کفش و عینک تا معاذالله گن
با برندی کاملا ممتاز وارد می کنیم

پول هم در حد مایحتاجتان هر روز هست …
چون که ما هر روز خود پرداز وارد می کنیم

تا به مردم در تفرج گاه ها خوش بگذرد
قوری و قلیان و زیر انداز وارد می کنیم

چون به این کنسرت ها کمتر مجوز می دهند
لاجرم، مداح خوش آواز وارد می کنیم

یا اگر با چَه چَه و آواز قمری خوش ترید
می رویم از بلخ کفتر باز وارد می کنیم

نرخ بیکاری بزودی رو به کاهش می رود
چون به زودی چند کشتی غاز وارد می کنیم

هر که هم در خواستگاری پاسخی منفی شنید
ما برایش دلبری طناز وارد می کنیم

مو بلوند از انگلستان، سبزه از کشمیر و هند
هر مدل، با اولین پرواز وارد می کنیم

هر که در هر پست و منصب ساز خود را می زند
از همین رو ما مرتب ساز وارد می کنیم

کی کسی در واردات از ما جلو افتاده است
بس که نان استاپ یا پرگاز وارد می کنیم

هر چه لازم بود تا امروز وارد کرده ایم
بعد از این هم آنچه شد ابراز وارد می کنیم

شب شعر شکرخند

رضا رفیع بخشی از یک مداحی را پخش کرد که می گفت در مشهد اجرا شده است و مداح سعی داشت با استفاده از اصطلاحات عاشقانه انگلیسی، علاقه اش به امام رضا(ع) را بیان کند!

سپس خانم سیفی نیا برای شعرخوانی فراخوانده شد.

ایرانی ام و دلم پر از دلتنگی است
من بغض بلند روزگارت بودم

زن بودن من محل اشکال شماست
ای کاش قرار بی قرارت بودم

باید که حقوق ما یکی بود ونبود
سرگرمی تو، نشاط کارت بودم

بیهوده مکوش آبرویم ببری
من مادر تو، همیشه یارت بودم

گر بودن این برابری معنی داشت
ناموس نبوده دوستدارت بودم

آزادی ما شعار قانونی توست
با خطبه عقد من شکارت بودم

آغاز برابری نشد کشف حجاب
در چشم تو اجنبی و خارت بودم…

آقای شهرک پیش از شعر خواندن، از شاعر قبلی پرسید: چرا شعرت را رو به رفیع خواندی؟!

بعد از شعرخوانی خانم آرشیدا، آقای سنایی روی سن رفت و ضمن اشاره به خاطره خانم دری از خواستگاری اش گفت: حالا در همدان، عموی یکی یک دانه من خواسته یک نظر همسر آینده اش را ببیند، به او گفتند خودش را که نمی توانی ببینی ولی برادرش در فلان جا مغازه دارد، برو او را ببین، مواظب باش نفهمد!

آقای ذکایی، از دوستداران شکرخند است که با وجود محدودیت جسمانی در اغلب جلسات شرکت می کند. او این بار شعری هم برای حضار خواند.

گویا در شهر خبرهایی است
وزارت عشق دولت تو
اعلام کرده
ای مردم شهر!
بوسه از کام لب معشوقه را حد شرعی است…

در پایان برنامه، محمد قربانی، مدرس آواز، قطعاتی را اجرا کرد و مدعی شد حاضر است به شکرخندیانی که استعداد آواز داشته باشند به رایگان آموزش بدهد.
گزارش از : ارمغان زمان فشمی

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر