نوشته های دسته "شعر" در شیرین طنز

عشقِ ظاهری پخته تــر بایـد شوم در شاعـری تا بخواند شعـرِ من را « ناظـری » ! میل جوجــه، میل برّه کـرده ام مـــن نمی…

باز فیلتر با بهانه با نفرهای فراوان می رود هر سو نشانه روزهای هفتگانه یادم آرد توی خارج نیست سرعت کند و پایین هست اینترنت…

حتّی اگر به عمد هزاران خطا کنی هی من وفا نمایم و هی تو جفا کنی با لفظ دلپذیر «عزیزم» بخوانمت امّا مرا به لفظ…

هزاران مثنوی دارم ، غزل نه، همه شیرین تر از قند ، از عسل نه ! به سر “حىَّ عَلى” دارم فراوان، نشانی اندک از…

زن که مامان بشود توی بهشت است ، ولی / فِتَد از ریخت یهو کُلِّ دیسیپلین تنم ! شعر طنزی از زهرا دری : “روزها فکر…

دختر اصفهانی حرف ندارِد سر اِز همه کارا درمیارِد هرجور که دلش بخواد می تونِد کلّی بشریّتا بکارِد یُخته دوس دارِد طلا ، جَواهَر راحت…

شما هم شعر زیر را بخوانید و ما را از اشعار زیبای خود بهره مند کنید. تو شهرمون صد تا کوچه،تو هر کوچه صد تا…

شما هم عکس زیر را ببینید و ما را از اشعار زیبای خود بهره مند کنید. ای بچه که افتادی ناگه به ته خورجین/ شاید…

شما هم عکس زیر را ببینید و ما را از اشعار زیبای خود بهره مند کنید. روزها فکر من این است و همه شب سخنم/…

این که لم داده به پشت صندلی از دماغ فیل افتاده ، ولی کارگردانی بلند آوازه است صاحب القاب بی اندازه است دوست دارد هی…

یا هیکل ِ قُلمبه ی خود را عوض کنید یا جنس دُمبه ی خود را عوض کنید! گر زورتان رسید چه بهتر ، اگر نشد…

چراغ خونمه، توری نداره دل من طاقت دوری نداره دل من همچو فولادی قوی بود کمربندم زکار زرگری بود هر آنچه با زبانی خوش بگویم…

موضوع : مهمان نوازی زیاد مهمان وقتی بریزد خانه از موریانه بیش/ توی سینی ها بچینی باید آجیلانه بیش میهمان وقتی بماند خانه بیش از…

زندگی ما شده خاله بازی گیر افتادیم تو دنیای مجازی گیر افتادیم و خودمونو باختیم چه دنیای عجیب غریبی ساختیم کی واسه عشقش نامه می…

دکی جونم تو استرس بیا به داد من برس که پاستر کخ منی علم تناسخ منی که ویل درانت من تویی اسپکترانت من تویی پیروکسی…

شما هم عکس زیر را ببینید و ما را از اشعار زیبای خود بهره مند کنید. ای جانوران لیز در این شب عید/ هر دانه…

 شما هم عکس زیر را ببینید و ما را از اشعار زیبای خود بهره مند کنید. برعکس از این طعم گرانی خوردیم/ از راست و…

بنده عبدالرضای قیصری ام شاعرم شهره در سخنوری ام طنز پرداز قابلی هستم روی دست عبید و انوری ام توی بنیاد حفظ آثارم در پی…

از تعجب دهنت وا می‌مونه همه‌چی مثل معما می‌مونه اسکناسی که بشه تا توی جیب تا بمونه توی جیب تا می‌مونه هرچی که پایین بیاد…

«به زمین وزمان بدهکاریم هم به این و هم به آن بدهکاریم» به درو پنجره به این دیوار به خود آستان بدهکاریم خجلیم از برادر…