جُنگی تحت عنوان جشن عصر طنز یا عصر جشن طنز یا طنز عصر جشن یا یک چیزی در همین مایهها به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان، با همت دفتر طنز حوزه هنری و معاونت فرهنگی دانشگاه اصفهان در جمع دانشجویان این دانشگاه برگزار شد.
به گزارش شیرین طنز، به نقل از خبرنگار ایسنا منطقه اصفهان، جشن طنز با ورود داوود نجفی که هیکل بزرگی دارد و بزرگترین و اصطلاحا گندهترین طنزپرداز حال حاضر خاورمیانه به حساب میآید، آغاز میشود. او در حالی به روی سن میآید که مجری برنامه از او به عنوان “یک طنزپرداز کوچولو و موچولو” یاد میکند! او ضرب المثل، کلمات و کاریکاتور را با هم ترکیب میکند تا در عین اینکه تن فردوسی را در گور بلرزاند، لبخندی را نیز بر لب دانشجویان بیاورد:
“یارو رو تو ده راه ندادن، کدخدا شد”
“هر چه عقلش بیش، دردش بیشتر”
“قطره قطره جمع گردد، وانگهی منها شود”
“جا تره و بچه خیس”
“آنچه خرها همه گاوند تو یک جا گاوی”
“نوع رفتار خبر می دهد از کرم درون”
سعید آزاد که تمام آثار خود را به مادرزنش تقدیم کرده و ارادت خاصی به خانواده همسرش به ویژه مادرزنش دارد، شعری را با لهجه اصفهانی به خانمش تقدیم می کند:
“کسی که روشناییا و ماهی شامی تاری منِست / سپیده سحرم، نازنین عیالی منِست
میونی چله زمستون و نسیم سرد خزون / نسیم باغ بهشت و آ نو بهاری منِست…”
محمد پوررشیدی با شعار “هر ایرانی یک ارشد” پا روی سن میگذارد اما متاسفانه دیر به فکر افتاده است. او در حالی خیال کارشناس ارشد شدن تمام ایرانیان را در سر دارد که برای انتخابات ثبت نام نکرده و نمیتواند وعدهاش را عملیاتی کند؛ او با کمک باباطاهر عریان، شعری را برای دانشجویان میخواند:
“سر کوه بلندی عین گنبد / نشستم مات و مبهوت و مردد
یکی با پوشهای آمد کنارم / همان جا ثبت نامم کرد ارشد…”
محمد رضایی، با یک فرانو روی سن میآید. او همیشه لباسهایی را به تن میکند که یا تماما سفید است و یا تماما سیاه اما گاهی هم دیده شده که لباسهای رنگی نیز به تن میکند، او واقعا آدم عجیبی است. این آدم عجیب فرانویی را برای حضار میخواند:
“عتیقه؛ به تاریخ که نگاه میکنم، سومریها کفرم را در می آورند که خط را اختراع کردند تا امروز ما تاریخ معاصرمان را خط خطی کنیم.”
حامد بذرافکن، کاریکلماتوریست بعدی است که علاوه بر برگههایی که کاریکلماتورهایش را روی آن نوشته، خیل عظیمی از سیبیل را نیز همراه خود به روی سن ببرد:
“بگذار تمام آبهای جهان تمام شود، من در خیال تو غرق می شوم”
“با مدرک تحصیلیاش، سرکارش گذاشتند”
“استاد طنزپرداز، همه را با خنده می اندازد”
استندآپ کمدی احمدرضا کاظمی، قسمت بعدی این برنامه است، او به مناسبت روز جوان، موضوع ازدواج را دست مایه طنز قرار میدهد و موضوع ازدواج با گوشی موبایل و پیتزا را که در کشورهای دیگر اتفاق افتاده، تعریف میکند و میگوید اگر این اتفاق در کشور ما بیفتد چه میشود.
همه خواب میبینند، رزیتا کریمی هم خواب میبیند. این بانوی طنزپرداز اصفهانی به روی سن میآید تا ماجرای خوابش را در مورد شب اول قبر به زبان شعر، درون مایه طنز و با لهجه اصفهانی برای دانشجویان تعریف کند:
“چن شب پیشا خواب میدیدم / که یکی داشت خاکم میکرد
پُش سری هم هی پیس و فوت / آ اِز گناه پاکم میکرد…”
آرش فرهنگ پژوه در قسمت پایانی برنامه، متن طنزی را نوشته، به خیال اینکه متناسب است با عکسهای به زعم خودش خندهدار. اما بنا به نظر بسیاری از کارشناسان اهل فن به ویژه افراد حاضر در اتاق فرمان، این عکسها خندهدار که نبود بلکه خیلی هم گریهدار بود. پس از اینکه چند عکس نمایش داده شد، اتفاقا همان افراد حاضر در اتاق فرمان به صورت یکهویی و کاملا غیرمترقبه اشاره کردند که فرصت فرهنگ پژوه و اتفاقا زمان برنامه به پایان رسیده است و طنزپردازان و دانشجویان باید سریعا محل را ترک کنند.
گزارش از: محمد فلاح، خبرنگار ایسنا منطقه اصفهان