ابـوالـحـسن یغما زاده – یغمای جندقی – (۱۲۳۸-۱۱۶۰ شمسی)، شاعر طنزسرا و ادیب چیرهدست در خور جندق و بیابانک بهدنیا آمد. از هفتسالگی در بیرون ده شتر میچراند و معاش خانواده را تأمین میکرد… کارنامه زندگی یغما و ماجراهایی که بر او گذشته است، به تفضیل در کتب تاریخی مربوط به عصر قاجار، تذکرهها و تاریخنامههای ادبی آمده است و تکرار آنها در اینجا ضروری نمینماید.
یغما که در جوانی منشی ذوالفقارخان حاکم جابر سمنان بود، در ابتدا «مجنون» تخلص میکرد و بسیار حاضرجواب بود؛ «تاکنون کم سی گذشت از روزگار شاعری/ کافرم یک حرف اگر مدح کسم در دفتر است!»، اما به سبب زبان تند و تیزش و دسیسههای اطرافیان، مورد غضب حاکم قرار گرفت. در وصف ذوالفقارخان سروده بود:
«کس نیست که چاره سازد آفات تو را
آه ار ندهد اجل مکافات تو را
دفع تو بهغیر از تو تمنا نکنم
ای نام تو بر کمر زند ذات تو را!»؛
همین نمونه رباعیها سبب شد تا به حبس، جرح و غارت اموالش بپردازند. پس از آزادی، از بیم جانش به تهران گریخت و اینچنین بود که با سرودنِ
«مرا از مال دنیا یک تخلص مانده «مجنون» است
بهکار آید گر ای لیلیوش، آن را نیز «یغما» کن!»
تخلصش را به «یغما» تغییر داد.
پس از این حادثه، یغما سادهزیستتر شد و به سیر و سیاحت پرداخت تا اینکه دست تصادف او را با میرزاآقاسی وزیر محمدشاه قاجار آشنا کرد، و به سبب دوستی میان ایشان به نیابت حکومت کاشان منصوب شد.
یغما در کاشان با مشکلات فراوانی روبهرو شد که شرح داستانش را در منظومه «خلاصهالافتضاح» آورده است. در اینجا بود که او بیش از پیش، استعدادش در هزل و هجوسرایی را به رخ سایرین کشید. خاندان حکومتی که مورد تحقیر یغما قرار گرفته بودند ساکت نمانده و به بهانههای ظاهرفریب، حکم تکفیرش را صادر کردند. هرچند به سبب نزدیکی یغما با حاجی ملااحمد نراقی، شاعر روحانی و دانشمند از تکفیر دشمنانش رهایی یافت…
بهطور خلاصه، میراث ادبیهنری یغما در سه زمینه قابل بررسی است: نخست اشعار جدی، دوم اشعار هزل و طنز، و سوم آثار نثری که به منشآت معروفاند. در هر سه زمینه، او با تسلط تمام از عهده کار برآمده است.
البته شهرت آثار طنز و هزل او، بیشتر از سایر زمینههاست. لطیفهها و نکتههای منسوب به او، هنوز در میان مردم خور، بیابانک و سایر شهرهای کویری ایران زبانزد است. «سردار» و «قصاب» نیز تخلصهایی هستند که او در برخی از آثار هزل خود بهکار برده است. دیوانش مشتمل است بر قصاید، غزلیات و قطعات جدی و هزل؛ مثنویهایی همچون صکوکالدلیل و منشآت وی، که در آغاز بهصورت چاپسنگی و در دهههای اخیر با تصحیح انتشار یافته است.
همچنین، او ازجمله شعرای دوره قاجار بود که درصدد پالایش زبان فارسی از لغات بیگانه برآمد و در اکثر اشعارش، از لغات اصیل پارسی استفاده میکرد.
یغما همدوره قاآنی، دیگر شاعر شهره عصر قاجار بود اما از او بهمراتب روشنفکرتر بود. پس از انتشار کتاب «پریشان» قاآنی، یغما خطاب به او گفت: «ششصد سال قبل، سعدی در گلستان خود گفته دفتر از گفتههای بیهوده بشویم و منبعد پریشان نگویم… تو را چه ضرورت داعی شده که امروز پریشان میگویی؟!». نقل است در محفلی خصوصی، قاآنی به یغما گفت:
«هر چشمه شیرین که از او آب برآید
ایکاش شود خشک و می ناب برآید»
و یغما با حاضرجوابی پاسخ داد:
«تا هست میسّر که ز گِل تاک برآید
حیف است گیاه دگر از خاک برآید!».
از دیگر لطایف یغما، نصیحتی است که به پسرش کرده بود: «زینهار علم طب بیاموز که هرچه از این جانور دوپا معالجه کنی اَجر دنیا دارد و هرچه بکشی اَجر آخرت؛ هرچه از این قلتبانان کس بکشت/ قاتل و مقتول هر دو در بهشت!». بهواقع او هرچه را که به مذاقش ناپسند میآمد به باد طنز و هجو میکشید، و همچون عبید زاکانی با سلاح طنز و هجو به جنگ با حاکمان جبار و نظام نادرست طبقاتی میرفت؛ بههمین سبب نیز نتوانست هرگز در جایی برای مدت طولانی ساکن شود. او حتی برای مدتی در هرات زیست و در اواخر عمرش، که بیگناهیاش اثبات شد، با وساطت آشنایان بار دیگر فرصت بازگشت به زادگاهش را یافت و همانجا درگذشت و در بقعهگلی امامزاده داود(ع) دفن شد.
یغما در اواخر عمرش مقدار زیادی از املاکش را وقف عزاداری حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) کرد. او بارها و بارها در آثارش به هزل و هجو متظاهران دین و شریعت پرداخت؛ از مخالفان جدی تحریف وقایع عاشورا و خاندان اهلبیت(ع) توسط کاسبان دین بود و در برابر جهل عامه، از کسانی که ایشان را مورد سوءاستفاده قرار میدادند با قلمش انتقام میگرفت. تعزیه «علیمرادخان تونی» از سرودههای اوست. اهمیت این سروده در این است که نخستین نمایش طنزآمیز در ایران نیز هست. علیمرادخان تونی، سارق و قطاعالطریقی بود که به غارت و چپاول مالالتجاره کاروانیان به نام دین و حمایت از مظلومان میپرداخت. یغما درباره او و اعمالش چنان داستانی ساخت و بلایی سرش آورد که صدایش به گوش ناصرالدین شاه هم رسید و از اعوان و انصارش خواست که آن را برای او هم نمایش دهند. گفته شده علیمرادخان شخصاً به لباس مبدل به تماشای این تعزیه نشست و از فضایحی که در این نمایش بر سر او و خانوادهاش آمده، به قدری ناراحت شد که چندی بعد از غصه دق کرد! در یکی دیگر از معروفترین هجوها، او یکی از دینفروشان را اینچنین هجو کرده است:
«در خواب شهید کربلا را
دیدم که ز دیده اشکریز است
گفتم ز غمت ای آنکه تا حشر
هر چشم، ز گریه چشمهخیز است
ما بر تو همی چکیم کوکب
چشم تو چرا ستارهریز است؟
باز ابنزیاد در جدال است؟
یا شمر شریر در ستیز است؟
گفتا: نه، ننالم از اعادی
بر من ز احباب رستخیز است
…
…
از خاطر نبریم که یغما مردی مؤمن و مسلمان بود. او زیباترین نمونههای مراثی را بارها در قالبهای مختلف ساخت که بعد از او در مشروطیت، از این آثار بارها در روضه و نوحههای سینهزنی استفاده شد. ازجمله مراثی یغما در رثای سالار شهیدان چنین است:
«به دشت کربلا سلطان دین را چون گذار آمد
برای قتلش از هرسو سپاه بیشمار آمد
هزار و نهصد و پنجاه و یک زخمش به تن وارد
ز وارونگردشیهای سپهر کجمدار آمد
رسید از کوفه و شامش صف اندر صف ز پی اعدا
ز کرکوک و ری و مصرش، هزار اندر هزار آمد
ز داغ اکبر از اشک جگرگون دامنش گلشن
به سوگ اصغر از زاری، کنارش لالهزار آمد
فلک وارون شوی از ظلمت ای بیدادگر آخر
یزید از قتل فرزند پیمبر کامکار آمد
ز گردون بازماندی کاشکی ای چرخ دونپرور
ز زین چون بر زمین آن آسمان اقتدار آمد
تفو ای چرخ گردون بر تو، کز راه ستمکاری
حریم مصطفی بر ناقه عریان، سوار آمد
چو اندر بزم جاندادن به نصرت کس نماند او را
پی یاری برون از مهد طفل شیرخوار آمد
ز سوگ لالهرویان گر نبودی از چه رو لاله
به گلزار جهان زینسان به چهر داغدار آمد
ز قانون عزا غافل مشو یغما که در دوران
تو را از جد و باب این شیوه شیوا شعار آمد».
منبع : روزنامه اعتماد/عمادالدین قرشی