از کتابِ «طنز در ادبیات تعزیه»/ ۲
حیف از یزید و نانِ یزیدی که میخوری!
منوچهر احترامی
(کتاب پژوهشی «طنز در ادبیات تعزیه» که حاصل سالها تحقیق زندهیاد استاد «منوچهر احترامی» است، چندسال پیش چاپ شد اما همچنان پخش و توزیع نشده است. بهمناسبت ماه محرم، قسمتهای مختصری از آن را در این ستون میآوریم. قسمت دوم هم، از بخشی با عنوانِ «رفتارها و موقعیتهای طنزآمیز» برگزیده شده، با اندکی تلخیص.)
شمر و ابنسعد برای اولینبار در تعزیه شهادت حر دلاور بههم میرسند و با یکدیگر دیالوگ برقرار میکنند. ابنسعد از شرارت شمر که در راه رسیدن به صحرای کربلاست، بیمناک است:
ابنسعد:
منم که معتقدم ای حُرِ حمیدهسیر
که تا جدل ننمایم به سبط پیغمبر
که خود حسینِ علی را مهیمن ذوالمن
کند محافظت از شرّ شمر ذیالجوشن
شمر:
ای یاوران لشکر من! مژده بر شما
وارد شدیم جمله به صحرای کربلا
از بهر خاطر من و خشنودی یزید
طبل و نقاره را به نوازش درآورید
شمر به قدری مشتاق جنگ و خونریزی است که به محض ورود به صحرای کربلا، طبع شعرش تتق میکشد و فیالبداهه شروع به سرودن قصیده میکند:
شمر:
عجب نسیم میوزد، ز گوشه و کنارها
مگر که لاله سر زده، ز باغ و لالهزارها
بیا به خیمهها نگر، قیاس میکنم مگر
شتر به پشت یکدگر، کشیده صف قطارها
ابنسعد، شمر را از جنگ با امام منع میکند:
ابنسعد:
بیا تو شمر حذر کن ز فتنه فردا
مکن جدال تو با زاده رسول خدا
چرا که آن شه دین، گوشوار عرش خداست
جدل نمودن با آن جناب، عین خطاست
شمر، بزدلی ابنسعد را به تمسخر میگیرد و او را «حیف نان» خطاب میکند که چنین خطابی از نظر تماشاچی تعزیه، سخت دلنشین است:
شمر:
ای ابنسعد! اینهمه عذری که آوری
معلوم شد به من که تو سردار لشکری!
مرد سپاه و جبن چنین؟ وای بر تو باد
حیف از یزید و نان یزیدی که میخوری!
و در تعزیه شهادت وهب نصرانی، شمر و ابنسعد با یکدیگر بدزبانی میکنند و به همدیگر ناسزا میگویند و با این کار از یکسو خودشان را به تماشاگر معرفی میکنند و از سوی دیگر، طرف مقابل را در معرض قضاوت تماشاگر میگذارند. و در مجموع، آنچه را که تماشاگر درباره آنها فکر میکند، خودشان به زبان میآورند و به این ترتیب از طریق معرفی طنزآمیز شخصیتهای منفی تعزیه، به تماشاگر کمک میکنند تا با این شخصیتها ارتباط بهتری برقرار کند و بدیهای اعمال آنها را بیشتر بشناسد.
ابنسعد:
شامیان و کوفیان، ای مردم پست و شرور!
از وفا آیید این دم جملگی اندر حضور
با شما خرد و بزرگ و کودک و برنا و پیر
مشورت باید کنم درباره امری ضرور
شمر:
ای امیر! ای ابنسعد، ای معدن فسق و فجور!
ای به مذهب مخرب دین، منکر یوم نشور
ای که نبوَد در نهادت جز جفا و جور و کین
سوره لعنت تویی بر حکم و فرمان زبور
حال مطلب چیست، میخواهی تو از ما مشورت؟
ما بهجای آریم فرمان تو را با چشم کور
ابنسعد:
ای جفاجو، شمر نادان! مطلبی باشد ضرور
بشنوید اکنون ز من با کلههای پر غرور
شمر:
ای لعین بیحیا! ای ظالم امالفساد
ای سیهروی زمان! از دست تو فریاد و داد
کردی آخر قلب ما را همچو قلب خود سیاه
آخر این اسلام را دادیم ما یکسر به باد
کردهای عقبای خود را از ستمکاری سیاه
ای ستمگر! گم شده در عهد تو مهر و وداد
ادامه دارد …
منبع : روزنامه اعتماد