شماره نیم (پیششماره دوم) ماهنامه طنز «سهنقطه» بهزودی بر پیشخوان دکههای روزنامهفروشی و کتابفروشیها قرار خواهد گرفت.
به گزارش شیرین طنز، به نقل از خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، ماهنامه سهنقطه که عنوان «آخرین ماهنامه طنز فارسی» را بر پیشانی دارد به مدیرمسئولی محسن مؤمنی شریف و صاحبامتیازی حوزه هنری، و با سردبیری امید مهدینژاد منتشر میشود. در این شماره، علاوه بر متنهای منثور و منظوم نویسندگان مختلف، یک پرونده ویژه «سلاح» منتشر شده است.
در دومین پیششماره ماهنامه سهنقطه، نوشتههای امرالله احمدجو، عباس احمدی، حامد اسحاقی، اسماعیل امینی، ساجده جبارپور، محمدحسین جعفریان، تهمینه حدادی، سمیه خردمند، محسن رضوانی، پوریا ریزان، علی زراندوز، ابوالفضل زرویی نصرآباد، سیدامیر ساداتموسوی، رضا ساکی، ندا شاهنوری، سیدمحمدرضا شرافت، عبدالله شهبازی، سیدمحمد صاحبی، سعید طلایی، محمد عابدینی، نسیم عربامیری، عطار نیشابوری، مهدی فرجاللهی، علیاکبر قاضیزاده، مهدی کرمی، حمیدهسادات لطیفی، علیاکبر محمدخانی، حسامالدین مقامیکیا،هادی مقدمدوست، عبدالله مقدمی، محمد منصوری، سیداکبر میرجعفری، سیدمحمدجواد میرصفی و محمد نظری ندوشن را خواهید خواند.
گزیدهای از مطالب شماره نیم ماهنامه سه نقطه در ادامه میآید:
آنروی دانش/ سعید طلایی
کسرهای دارای صورت بزرگتر از مخرج
در بحث آموزش مفهوم کسرهای دارای صورت بزرگتر از مخرج، برای هضم بهتر موضوع، در ابتدا خاطرهای را عنوان میکنیم:
وقتی بچه بودیم و سر کلاس میخواستند ما را با مفهوم کسر آشنا کنند، همیشه یک کیک را مثال میزدند که: یک دوم کیک، یعنی کیک را دو قسمت کنیم و یک قسمتش را برداریم. به همین ترتیب سه چهارم کیک، یعنی کیک را چهار قسمت کنیم و سه قسمتش را برداریم و الخ. و ما آن موقع کلی ذوق میکردیم که داریم مرزهای دانش را میشکافیم و چیزی نمانده است که همتراز با آلبرت انیشتین یا حداقل مریم میرزاخانی شویم. اما روزی که معلم میخواست کسرهای دارای صورت بزرگتر از مخرج را درس بدهد، چنان چالش ذهنی عجیبی در مغز ما ایجاد شد که هنوز هم بعد از سالیان سال اثرات آن باقی است. مثلا پنج چهارم یعنی یک کیک را چهار قسمت کنیم و پنج قسمتش را برداریم؟ جل الخالق. مگر میشود؟ مگر شدنی است؟ مگر میتوانیم؟ آن روز معلم به ما گفت زیاد خودتان و سلولهای خاکستری ارزشمند مغزتان را اذیت نکنید که مفهوم کسرهای صورت بزرگتر از مخرج را بعدها به خوبی خواهید فهمید.
ذکر این خاطره از این جهت مفید بود که بدانیم این مفهوم دارای پیچیدگیهای خاصی است که برای درک آنها پیشنیازهای فراوانی وجود دارد. یکی از این پیشنیازها آشنایی با مسائل اقتصادی است. به طور مثال وقتی برای انجام یک پروژه اقتصادی از بانک تقاضای وام میکنید، بانک ممکن است با سه چهارم وام درخواستی شما موافقت بکند. اما اگر شما دارای شرایط خاص از جمله ضخامت قابل قبول دم باشید، میتوانید تا هشت چهارم وام درخواستی خود را دریافت کنید. یا به طور مثال در دانشگاه یک دانشجوی معمولی از یک تمرین تشویقی دو نمرهای میتواند در بهترین حالت یک و نیم نمره کسب کند، که معادل سه چهارم کل نمره است، اما یک دانشجوی دیگر که از پشتکار و سایر موارد به میزان کافی برخوردار است میتواند از دو نمره هشت نمره را از آن خود کند که معادل شانزده چهارم کل نمره است. میبینید که دسترسی به معنای عمیق و لذت وافر کسرهای دارای صورت بزرگتر از مخرج برای همگان ممکن نیست و شرایط ویژهای میخواهد که از تفصیل آن واقعا عاجزیم…
بازار سیاه گیسو/ سیداکبر میرجعفری
حق جناب قزوه را هم …
گفتی هلو؛ اما هلوها را که او خورد
خورد و پس از آن یک شکم از آب جو خورد
گرچه یقین فرمود از مال حلال است
ایشان مقید بود و آن را با وضو خورد
وقتی رسیدم خورده بود و حرف میزد
تهماندهاش را هم میان گفت و گو خورد
(فرمود حاج آقای ما طبق روایت
باید هلو را پوست کند و با وضو خورد)
بیچاره آن آقا که از بس با حیا بود
مال حلال خویش را زیر پتو خورد
آری هلو خوردن هزاران راه دارد
اما لبو را باید از راه گلو خورد
آخر لبو خوردن که چندان منطقی نیست
وقتی هلو باشد چرا باید لبو خورد؟
وقتی گلو تنگ و هلو خیلی درشت است
آب هلو را میتوان جای هلو خورد
از بحث شیرین هلو غافل نمانیم
گاهی که بالاجبار باید ران قو خورد
تو اهل خوردن باش این هم راه و چاهش
یک بربری را میتوان از چارسو خورد
در مأخذی ذیل «شکر خوردن» نوشته است:
مردی شکر را نیز بعد از شست وشو خورد!
::
شاید تمام حرف آن شاعر همین است
حق جناب قزوه را هم شاملو خورد!
(این بیت آخر گرچه در یک نسخه ضبط است
اما سراینده مگر قائل به ربط است؟)
سلاحهای زنانه: شلیک نهایی/ تهمینه حدادی
آیا خنگولیسم یک زن واقعی است؟
«خوب گوش دادن و سکوت کردن» یکی از ابزارهای لازم برای انتقام است. به شرط اینکه دادههای گردآوری شده را در زمان مورد نظر جهت گرفتن انتقام استفاده کنید. به طور مثال شما چیزی را میبینید و میشنوید که البته کاملا مربوط به زندگی خصوصی همکارتان است. در آن زمان شما سکوت میکنید چون مسایل دیگران به شما هیچ ربطی ندارد. اما این باعث نمیشود که این داده را از ذهنتان پاک کنید چون ممکن است روزی این همکار تبدیل به دشمن شود.و شما طی یک مکالمه یا یک مبارزه او ر ا یاد یازده سال قبل (فلان تاریخ و فلان روز) بیندازید و او را خرد خاکشیر کنید. بنابر اتفاق رخ داده این یادآوری میتواند در جمع یا در خلوت اتفاق بیفتد. بدین طریق خط بطلانی بر سالها تفکر جامعه مبنی بر خنگولیسم و تو سری خوریسم خود کشیده و به همه ثابت میکنید شما اتفاقا خیلی هم سیاست مدار هستید. این ترفند در زندگی مشترک میتواند اعصاب مردی را که سالها به شما زور گفته و شما را تحقیر کرده به هم بریزد چون او به خاطر ویژگیهای مردانه از سر یک مساله گذشته است اما شما با حفظ لحظه لحظه ی یک برخورد فیزیکی یا کلام یو یادآوری آن در لحظه ای خانه مان برانداز میتوانید ثابت کنید چقدر اسلحه اید…
سیر تطور سلاح: از نعره تا بمب فسفری/ سعید طلایی
اولین سلاح بشری
اولین سلاح بشری «نعره» بود. به این شیوه که در هنگام احساس خطر بشر مذکور دستانش را محکم و به صورت تناوبی بر سینه کوبیده و از خود صدای اورانگوتان در میآورد. این سلاح چندان کارساز نبود و در اکثر مواقع استفاده از آن به خورده شدن بشر توسط حیوانات وحشی منجر میشد. کاربرد اصلی این سلاح که هنوز هم مورد توجه است در غار و در برابر همسر بود. بشر از همان زمان دریافته بود که برای زندگی مسالمت آمیز با همسر خود گاهی مجبور به استفاده از سلاح میشود. سلاح نعره امروزه نیز در بسیاری از پادگانهای نظامی کاربرد وسیع دارد و در صف صبح و خشم شب مورد استفاده قرار میگیرد.
دومین سلاح بشری
بشر همواره در سر آرزوی پرواز داشت و برای همین همیشه به گنجشکها حسودی میکرد. از آنجا که نعره نمیتوانست گنجشک را مورد اصابت قرار دهد، بشر به «سنگ» روی آورد. البته چون پرتاب سنگ با دست دقت کافی را دارا نبود و اغلب به ضایع شدن انسان میانجامید، بشر دست به ساختن قلابسنگ زد. اما از بخت بد کشهای آن زمان از کیفیت کافی برخوردار نبود و بشر دست آخر هم موفق به شکار گنجشک نشد و از این همه ابتکار و خلاقیتی که خرج کردهبود عایدی ای نصیبش نگردید و بسیار توی ذوقش خورد.
سومین سلاح بشری
با پیشرفت دانش بشری سلاح دیگری به نام «پتک» اختراع شد که از چوب درختان بی زبان تهیه میگردید. این سلاح نسبت به سلاحهای پیشین بسیار کاربردیتر بود و در مواقعی میتوانست حیوانات وحشی را دچار صدمات جدی کند. البته این تنها در صورتی صادق بود که حیوان مذکور بسیار مبادی آداب بوده و از حرکات پرشی و جهشی استفاده ننماید، بلکه مثل بچه آدم یک جا نشسته و خود را در معرض ضربه پتک قرار دهد. اما یک تناقص فلسفی این سلاح را دچار چالش کرد. به این ترتیب که اگر حیوان وحشی قرار بود مثل بچه آدم باشد، دیگر به او حیوان وحشی نمیگفتند. (گفته میشود سلاح فلسفه نیز در همین هنگام کشف شد و مورد استفاده قرار گرفت). در نتیجه بشر متوجه مسخره بودن این اختراع خود گشت و تصمیم گرفت یک سلاح جدی اختراع کند.
موشکافی وضع و حال تفنگبازان محبوب جامعه: کیو کیو کوفسش کوفسش
سید محمد صاحبی
همانطور که گفتیم «کیو» رایجترین آوا در بین آواهای تفنگبازی است. اما برای این بازی آواهای دیگری هم از سوی شرکتکنندگان در بازی ادا میشود که به اختصار به بررسی چهار مورد از معروفترین آنها میپردازیم:
بنگ:
خَزترین و تابلوترین آوا در بین این آواها محسوب میشود، به طوریکه اگر شخصی در هنگام بازی با یک کودک از این آوا استفاده کند، منتج به بیمحلی کودک و پرتاب کلمات رکیک و زشت از دهان کودک به سوی شخص میشود و احساس شدید شوت بودن و عقبماندگی به شخص بنگگو منتقل میشود.
کوفسش:
یک آوای بسیار حرفهای و زیباست که میبایست با ظرافت کامل ادا شود. این آوا از شدت خشونت نسبتا بالایی برخوردار است و کودکان در هنگام استفاده از آن حرکات دور از ذهنی از خود بروز میدهند.
توفففف:
این آوا معمولا در سنین پایینتری نسبت به کوفسش استفاده میشود و همینطور که از نامش بر میآید همراه با پاشیدگی حجم زیادی از آب دهان کودک به سمت صورت حریف یا دیگر افراد خانوده که ممکن است مهمان هم باشند (اغلب رودربایستیدار) ادا میشود.
پوخخخخخ:
ابعاد اسلحه اسباببازی که در هنگام تولید این صدا مورد استفاده قرار میگیرد معمولا از کل هیکل کودک بزرگتر بوده و به سختی توسط او حمل میشود و حجم تلفات وارده به اسباب خانه که از سوی همبازی کودک در جهت شبیهسازیِ تخریب صورت میگیرد بسیار بالا بوده و بعضا غیر قابل جبران است.
لیست کامل آواها و توضیح تفصیلی این مقاله در کتاب «کیوکیو بنگبنگ» به قلم ف.الف آمده است.
سلاح ذاتا از دور است: همهچیز درباره همه چیزهایی که میتوانند در زندگی اسلحه باشند/هادی مقدمدوست
یکی از مشخصات ذاتی سلاح «فاصله» است، یعنی سلاح به عنوان وسیلهای برای حمله و یا دفاع همیشه با موضوع «از دور» کار دارد. حالا این دوری میتواند خیلی دور باشد یا کمیدور. اصلا نوع بهرهبرداری از سلاح درست نقطه مقابل بهرهبرداری از ابزار کشمکشی مانند گلاویز شدن و یا کشتی گرفتن است که از فاصله تقریبا هیچ و با کیفیت در هم تنیدن و پیچاپیچ شدن رخ میدهد. برای همین است که از همان ابتدای پیدایش سلاح و برای ریختن آبروی سلاح، دوقطبی «بازو ـ سلاح» شکل گرفت تا با به رخ کشیدن اصالت «زور بازو» بیاعتباری و بیارزشی «تسلیحات از دور» را برجسته کنند، بلکه این شیء موذی و لاکردار قدری ترور شخصیت شود. شما چنانچه هر سلاحی را اسم ببرید و بعد بنشینید درباره اینکه آیا کارکردش وابسته به دوری است فکر کنید، بیتردید عنصر «از دور» را در آن پیدا خواهید کرد. از سلاحهای متعارف گرفته تا تسلیحات غیر متعارف همه مشمول این قاعدهاند. سلاحهای متعارف که متعارفند و معرف حضور همگان. اما این بار و در اینجا میخواهیم تعدادی از سلاحهای «غیرمتعارف» و «از دور» را نام ببریم:
۱ـ کیسهای پلاستیکی و بزرگ که تنها چیزی که توی آن آویزان است یک کنسرو تن ماهی یا کنسروی سنگین تر همانند کنسرو لوبیاست
اگر دقت کنید این سلاح همانند یک «گرز زنجیردار» میتواند در یک دعوا و مرافعه ابتدا خوب تابانده شده و بعد محکم به سر یا بدن شخص مقابل بخورد. میزان بلندی کیسه پلاستیکی دستهدار نقطه توجه به مفهوم دوری است. هرچه کیسه بزرگتر، باشد ضربه میتواند امکان دوران کنسرو ته کیسه را بیشتر کند. این سلاح جزو «تسلیحات تصادفی» محسوب میشود که تصادفا به کار گرفته میشود و مخصوص کسانی است که یک تن ماهی و یا یک کنسرو لوبیا خریدهاند و تحت شرایطی خاص آن را در یک کیسه بزرگ انداختهاند و بعد درگیر یک نزاع شدهاند. احتمال استفاده از این سلاح بسیار کم است، اما میتواند رخدادنی باشد.
۲ـ تف
تف بیشتر سلاحی روانی است که با هدفگیری احساس چندش شلیک میشود. بدترین نقطه هدفگیری صورت است و شخصا ترجیح میدهم درخصوص این سلاح توضیح بیشتری ندهم و تفکر درباره آن را به خود خواننده واگذارم. این سلاح اصولا در گروه «پرخاشگریهای دهانی» قرار داشته و استفاده از این سلاح در میان کودکان و نوجوانان نسبتا وفور دارد.
۳ـ پول کاغذی
بعضیها با پول به صورت افراد میکوبند. این کنشگری غالبا در رفتارشناسی افراد بدهکاری که گیر نزولخوارهای پست و فرومایه و یا طلبکاران بیشفقت و سختگیر افتادهاند دیده شده است. سر زدن این رفتار بدان معنی است که «پولتو بگیر گمشو برو.» جمله آشنای بعد از رویداد که در نقل خاطره این ماجرا بعد از پرداخت بدهی متداول است این است: «پولشو بردم زدم تو صورتش.» این سلاح از ابزار انتقامجویی است و در زمره تسلیحات مربوط به عوالم تسویه حساب و مواظبت و دفاع از عنصر آبرو و حیثیت قرار میگیرد.
نوستالژیکاتور: جنگ و صلح در سالهای پیش از این/ ندا شاهنوری
نوستالژی یا جیز: کفتر
ما که از بچگی خیلی صلحطلب و ضدجنگ بودیم و دست به جیز و سلاح نمیزدیم. اول تا آخر یک زنجیر داشتیم، که آن را هم معلوم نیست عمو زنجیرباف پشت کدام کوه انداخت و گم و گور کرد. هرچقدر هم که دست هم را گرفتیم، شعر خواندیم و اعتراض مدنی کردیم، افاقه نکرد. عوض «شاخه زیتون» که سمت ما در نمیآمد و فقط ترشیاش در مغازهها پیدا میشد، یک شاخه شمشاد میگرفتیم دستمان و کفتر سفید هوا میکردیم. خیلی که عصبانی میشدیم قبل از هوا کردن کفتر، انجیر به خوردش میدادیم و پرش میدادیم سمت جبهه دشمن. دیگر بقیهاش کَرَم کبوتر بود که تا چه حد توی هدفگیری دقت به خرج بدهد و ما را روسفید کند. البته به نظرم جنگندگی غاز خیلی بهتر از کفتر است و ای کاش میشد به جای کفتر صلح، «غاز صلح» هوا کرد.
به هر حال این چیزهایی که برای شما خاطره شده برای ما جیز است.
نوستالژی یا آخرین خاطره: حسن موسی
شما دقیقا از یک اسلحه کوچک چه توقعی دارید؟ زیر کاپشن چرمیمشکی جا بگیرد؟ سریع و بیصدا باشد یا پشه را روی هوا بزند؟ خب اینها دقیقا همان ویژگیهایی است که «تفنگ حسن موسی» نداشت. تفنگ سر پر حسن موسی دراز و سنگین بود و برای هر بار شلیک باید پر میشد. اما به هر حال ساخت وطن بود و روی تخم چشم ما جا داشت. البته من اینجا قصد کوبیدن کالاهای وطنی را ندارم و صرفا مشغول نقد سازنده هستم اما اگر بعضی ماشینهای ساخت وطن را «فرغون مسقف» فرض کنیم که ما ـ نه از روی ناچاری و نداری، بلکه از سر غیرت و عرق ملی ـ سوارشان میشویم، تفنگ حسن موسی هم یک چوبدستی دراز بود که قابلیت تیر در کردن داشت. اما از آنجایی که «با من هرچه کرد آن آشنا کرد»، حسن موسی گاهی نمیزد و وسط غائله کار دست ما میداد.
به این ترتیب این چیزهایی که برای شما نوستالژی شده برای ما آخرین خاطره قبل از مرگ است.
دور دنیا با عصا: با دیانا حداد روی پل فرات
محمدحسین جعفریان
رفته بودیم کربلا و نجف. همان اولین سالهای بعد جنگ که راه باز شد. من و علیرضا قزوه. هوایی رفتیم دمشق و از آنجا به بغداد، بعد هم شهر به شهر با اتوبوس. یک کاروان شصت ـ هفتاد نفره بودیم. ما بقی خلقالله عشق زیارت بودند که سالها جنگ و انسداد مسیر به سفر میآمدند. دلشان پر بود و همه مسیر سرگرم سینهزنی. اتوبوس ما اما وضع ویژهای داشت. چون حدود بیست نفرشان اعضای یک خانواده بودند. سیدابراهیم عاقبت صدایش درآمد و به اینهمه سر و صدا معترض شد. میگفت؛ امان بدهید کمی استراحت کنید. آنها ولی ول کن نبودند. روز دوم و سوم بود که جوش آورد و بلند شد بین نوحهخوانی یکی از همان خانوادهها حاکم بر اتوبوس ما «لب کارون» خواند و حرکات منشوری هم کرد.
چشمتان روز بد نبیند. همه اتوبوس بههم ریخت. بین خانوادهای که گفتم از بچه شش هفتساله بود تا پیرمرد و پیرزن هشتادساله. جوانهاشان براق شدند که «ما اینرا میکشیم. این مردک خودِ شمر است. در مسیر کربلا ترانه آغاسی میخواند. بی خود کرده آمده اینجا. اینجا جای این آدمها نیست و…» خلاصه از آنطرف هم سید کوتاه نمیآمد. میگفت این عزاداری نیست، مردمآزاری است. دردسرتان ندهم. رسیدیم به مسجد کوفه و آنها که رفتهاند میدانند چه مقامهای متعدد و اعمال بسیاری دارد. مستحب است پای هر مقام دو رکعت نماز بخوانید. من نزد خودم اجتهاد کردم و بهواسطه این پای لنگ و فرصت کمی که عراقیها میدادند در یکی از مقامها دو رکعت نماز خواندم و آمدم در سایه درختی کنار سیدابراهیم نشستم. نفهمیدم او اصلا نماز میخواند یا نه.
عصفوریه: رختت را عوض کردی، بختت را چه میکنی؟
محسن رضوانی
مثلاً همین بچههای جهان خانوم. صبح به صبح، با یک شکل و شمایل هشتالهفتی میزنند بیرون، هیولا. فالگیر ریختشان را ببیند، بینیاز از خواندن کف، دوسیهشان را میفهمد. به قول حاج ممصادق درشکهپز، تعمداً گلآلود میشوند عمیق جلوه کنند.
همین چنگیزشان؛ پدرسوخته جمع تناقضات است. از یک طرف ابرو برمیدارد و ظریفانه حرف میزند، از آنور، تکمههای پیراهنش را تا زیر جناق باز میکند و مثل قدارهبندهای لوطیصفت دولاب، جولان میدهد… بچه که شیر نمیدهی، پسره زقنبوت!
یا مثلاً اسکندرشان؛ نمیگویم شلوار را تا زیربغل و روی ترقوه بکشد بالا؛ اما با آن وضعیت و فاق آویزان، فقط به درد جارو کردن خیابانها میخورد. مضافاً اینکه داده است غرفه دهانش را هم با یک مشت منجوق و نگین چراغانی کردهاند. تیپ آلاگارسونی همشیرههایش را هم که دیدهای. بس که مته به خشخاش میگذارند در بزک دوزکِ ریخت و قیافه، بعید نیست فوتوی رادیولوژیشان را هم روتوش کنند.
[ادامه این مطالب را در شماره نیم ماهنامه سهنقطه بخوانید]