کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
۱-ازکارفارغ نمی شد، سزارین کرد!
۲- پایم را لای درگذاشتم، تا درِ شوخی را باز کرد!
۳- کودک گرسنه، سرِ یخچال توسری خورد!
۴- ازتشنگی له له می زدند، باهم نان ونمک خورده بودند!
۵- من به تنهائی رضایت داده ام، امّا خیالت رضایت نمی دهد!
۶- در”ماهور”های”اصفهان”، “شور”میزد در”سه گاه”!
۷- جگرنداشت درمناقصه شرکت کند، دماغ سوخته می خرید!
۸- وقتی ازچشمم افتادی که دستمال راغلاف کرده بودم!
۹- مسئولِ”بارانداز”، “فتیله پیچ”شد!
۱۰- تا خط تولید “خوابید”، کارگران سکوت کردند!
۱۱- “مادر زن ام را دوست دارم”، ماضی بعید است!
۱۲- تا آهن”زنگ”زد، شماره اش افتاد!
۱۳- “دیوان”اشعارم، همه شیشۀ عمر دارند!
۱۴- وقتی حسابم”می خواند”، بستانکاران”می رقصیدند”!
۱۵- با بُز آوردن، گلّه دار شده بود!
۱۶- تا از”حال”می روم، به”گذشته”ام سَرَک می کشم!
۱۷- پس از پیاده روی، سگ دو می زنم!
۱۸- تا فکر بکر”به سرم نزند، “بی پرده”نمی نویسم!
۱۹- تا می آئی، شکل آغوشم می شوی!
۲۰- “ساغر”بود و “مینا”، و من مستِ تو”ایران”!
۲۱- همه روزه بابیدار شدن، دارِفانی را شارژ می کنم!
۲۲- بدون آدرس، در آغوشم گم شد!
۲۳- پیش از خوردن حقّ ام، پیاز خورد!
۲۴- چون لال بود، درِ گفتگو را بسته بود!