کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
۱-برای لحظۀ دیدار، به جمع آوری چشم پرداخته ام!
۲- آدم معتاد، چوبِ رفاقت اش را می خورد!
۳- تا جواب سوالم را از چشمت گرفتم، رسید دادم با چشمک!
۴- “تار”های صوتی ام را، در سکوت کوک می کنم!
۵- “کچل”ام کرد تا به”اصلاح” تن دادم!
۶- چون عیارخنده اش بالا بود، چشمش به اشک نشست!
۷- عمرنگاهم، در”بند”چشمت گذشت!
۸- تانگاهم به آب”افتاد”، نجات غریق زیرآبی رفت!
۹- فقط به آدم لوچ، نگاه”چپ”می کنم!
۱۰- “تازیرِ بغل اش زدم”، “شانه”اش افتاد!
۱۱- چون درشادی”غرق”شده بود، بجای ختم برایش مجلس جشن گرفتند!
۱۲- تا دراز می کشم، خواب درچشمان ام”می نشیند”!
۱۳- وقتی نوزادخودش را”سرپا”می گیرد، مادرش ازخوشحالی”سرپا”بند نمی شود!
۱۴- سرعت نگاهم، چشم راست ام را”چپ”کرد!
۱۵- زبان اش “می گرفت”، هار بود!
۱۶- نگاه گرمی داشت، “داغ”دیده بود!
۱۷- درعِین سیری، ضدّ حال”خورد”!
۱۸- برای شنیدن صدای نَفَست، گوش هایم را پاک کرده ام!
۱۹- تا می روی، درذهن ام می مانی!
۲۰- آنقدرزیبائی که واژۀ زیبائی، اعتماد به نَفس اش را ازدست داده است!
۲۱- روزۀ سکوت ام را، بافریاد افطار کردم!
۲۲- شب ازترس تاریکی، به خودش پناه می بَرَد!