کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی
سری هشتاد و چهارم از سیبیل نوشت ها
_خط دفاعی تیم فوتبال مان،خرچنگ و قورباغه بود.
_آدم چسبی بود،اما به دل نمی چسبید.
_آسیاب های بادی را به حرکت درآورد،غم بادم.
_دماغم علت واقع بینی ام بود،در آیینه.
_آبروی اهل خانه را برد،پنجره ی لخت.
_زیر پایش را خالی کردم تا،اتفاق بیفتد.
_آسوده خیال،فرسوده نمی شود.
_خودش را مجازات غذایی کرد،آدم چاق.
_به زایشگاه رفت تا میزان اشتغال زایی اش را بسنجد،وزیرکار.
_در کانون توجه بودم،اما خودم متوجه نبودم.
_باعث مندرس شدنم بود،درس.
_قوه ی بینایی اش را از دست داد،در شب گم شد چراغ قوه ام.