گاهی در نوشتن مطلب طنز، کار به جایی میرسد که حرفمان تمام شده اما به نظرمان میرسد که مطلب هنوز آنطور که میخواهیم اوج نگرفته و پایانبندیاش مناسب نیست.
برای آشنایی با پایانبندیهای مناسب در متن طنز، نمونههایی از کتاب «تفریحات سالم» انتخاب کردم تا با خواندن آنها، مظنّه دستمان بیاید.
اگر نویسنده این کتاب را نمیشناسید، بهتر است بهجای طنزنویسی بروید کشکتان را بسابید و یا بروید سیاستمدار و مجری تلویزیون و خواننده تیتراژ سریالها بشوید. اینجور کارهاست که بدون مطالعه و سواد ممکن است، اما طنزنویسی بدون مطالعه چیزی است در حد کشک سابیدن و گل لگد کردن و تیتراژ خواندن!
عمران صلاحی در تفریحات سالم، آثاری را از کتابها و نوشتههای دیگرش انتخاب کرده که به قول خودش «قصههای طنزآمیز یا طنزهای قصهآمیز» است.
این هم چند نمونه از پایانبندیهای عمران صلاحی:
– در یک استان مینیمال، مشتری از خواربارفروش محله نیمکیلو عدس و نیمکیلو نخود و نیمکیلو لوبیا و نیمکیلو برنج میخواهد. بعد از خریدن همه آنها، دهکیلو هم کشمش میخواهد.
«فروشنده سری تکان میدهد و میگوید: متاسفانه کشمش نداریم!»
در مطلبی که درباره رشوه دادن و بهعبارتی زیرمیزی دادن است؛ کارمند رشوهگیر میگوید: «اینجا هرچه برسد، ما بین خودمان تقسیم میکنیم. چیزی بین ما پنهان نیست.»
عمران در پایان مطلب مینویسد:
«زمانی به اینجور چیزها میگفتند «زیرمیزی»، اما حالا در دوره تکثرگرایی تبدیل شده به «رومیزی». پس بدانید و آگاه باشید که اینروزها، خیلیچیزها را روی میز میگذارند، ازجمله مورد یادشده فوق را.»
– در مطلبی که درباره حضور سگ در جامعه شهری و تبعات طنزآمیز آن نوشته، ازجمله مینویسد:
«اگر پیش از این، اوضاع جامعه خرتوخر بود، حالا سگتوسگ شده است. قبلا برای همدیگر لگد میانداختند، حالا پر و پای همدیگر را میگیرند.»
در آخر این مطلب مینویسد:
«از من به شما نصیحت؛ اگر کسی خواست حرص شما را دربیاورد، محل سگ به او نگذارید. ما هم از سگ نوشتیم تا مطلبمان «گیرا»یی داشته باشد.»
نوشتهای با عنوان «امتحان ورودی» که درباره انواع امتحان ورودی است، از مهدکودک غیرانتفاعی تا مدرسه نمونه و مردمی و امتحان ورودی ادارات.
اینطوری تمام شده است:
«سالها بعد؛ تمام مراحلی را که ما طی کرده بودیم، بچههایمان طی کردند و حالا رسیدیم به آخر خط، داریم پولی جمع میکنیم تا در امتحان دیگری ثبتنام کنیم. این آخری دیگر امتحان ورودی نیست، بلکه امتحان خروجی است. دعا کنید قبول بشویم!»
این هم پایانبندی مطلبی با عنوان «نرخ» که درباره رواج رشوهخواری است:
در این مطلب کسی که رشوه میدهد از یک بسته اسکناس دوتا را برای کرایه تاکسی برمیدارد چون خیال میکند اینجور پولها را نمیشمرند.
اما گیرنده رشوه دسته اسکناس را میشمارد و میگوید:
«دویست تومنش کم است. تا خواستم حرفی بزنم، گفت: همین شما دزدها باعث شدهاید مملکت به این روز بیفتد.»
منبع : روزنامه اعتماد