menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

اسماعیل امینی در حالا خورشید

هزل چیست؟

نویسنده: اسماعیل امینی

تعریف لغوی و اصطلاحی «هزل» را می توانید در کتاب های مرجع بخوانید.

بعد اگر چیزی دستگیرتان نشد و با آن جملات اتوکشیده و فشرده به جایی نرسیدید، بیایید همین جا تا به زبان خودمان حرف بزنیم و بگوییم که «هزل»، یکی از روش های شوخ طبعی و خندان نویسی است.
هزل وقتی شکل می گیرد که شوخی ها و اشاره ها برود به طرف اسافل اعضای انسان و روابط جنسی و به قول معروف، شوخی های ناموسی! چون صحبت کردن درباره روابط جنسی و اشاره به اعضای پوشیده انسان، در مجامع عمومی مرسوم نیست و با ملاحظات و آدابی همراه است: اینگونه موضوعات اصطلاحا در حوزه حریم های ممنوعه (خط قرمز/ تابو) قرار دارد.

چند نکته درباره هزل نویسی قابل اشاره است:

یکی اینکه ارزش هنری هزل، به مقدار بی پروایی و عریانی مطلب نیست. چنان که به پوشیدگی و ملاحظات اخلاقی نیز ربطی ندارد. ارزش هنری هزل مربوط است به چگونگی بیان مطلب و خلاقیت ها و ظرافت های کلامی و بلاغی که نویسنده به کار می بندد.
اگر اینگونه نباشد، یعنی هر سخن و نوشته خنده داری که در آن چاشنی شوخی جنسی باشد، هزل محسوب بشود، آن وقت همین فحش های آبدار و حرف های رکیک که در دعواهای خیابانی و عربده کشی های جاهلانه رد و بدل می شود، لابد ارزش هنری دارد و شاخه ای از شوخ طبعی است!

پیش از ادامه بحث، نمونه ای از هزلِ هنری را با هم بخوانیم:
سعدی می فرماید:
تا جهان بوده ست جمّاشانِ گل
از سلحدارانِ خار آزرده اند
از این بیت فقط کلمه جمّاش را معنی می کنیم و بقیه اش واضح است و نیازی به توضیح ندارد. جمّاش یعنی مردی که بسیار به زنان تمایل دارد و متعرض شان می شود.
بیت هزل آمیز از این واضح تر و ساده تر هم هست: مثلا باز سعدی می فرماید:
شوخی مکن ای دوست که صاحب نظران اند
بیگانه و خویش از پس و پیشت نگران اند
ببینید که چگونه، لف و نشر و ایهام، موجب ظرافت این شوخی شده است!؟ نگران، هم به معنای دلواپس است و هم به معنای نگاه کننده و تماشاگر. یعنی بیگانه به پشت نگاه می کند و خویشاوند به جلوی دوست نگاه می کند. در عین حال، این بیت معنای عادی هم دارد: بیگانه و آشنا نگران گذشته و آینده تو هستند.
هزل گاهی به صورت حکایت است: مانند بسیاری از لطیفه ها و جوک هایی که متداول است از آن نوعی که شوخی آن با مسائل جنسی است.
مثلا در مثنوی معنوی، حکایتی است از زنی که با مردی بیگانه رابطه دارد و مرد را به خانه آورده و با او خلوت کرده است. ناگهان شوهرش از راه می رسد و در می زند، زن دستپاچه می شود و چادرش را بر سر آن مرد بیگانه می اندازد و به شوهرش می گوید: این خانم از زنان اشراف است و برای خواستگاری دخترمان آمده بود.
به این ترتیب، مرد بیگانه درمی رود. شوهر از زن می پرسد: ما که از اشراف نیستیم و نمی توانیم برای دخترمان جهاز مناسب تدارک کنیم.
زن می گوید: برای آن خانواده اشرافی، مال و ثروت اهمیتی ندارد. آنها در پی نجابت دختر و آبرومندی خانواده اش هستند.
مرد می گوید: بله، با نجابت و آبرومندی خانواده ما نیز که از نزدیک آشنا شدند!
این جمله آخر مرد، نشان می دهد که او از آغاز متوجه اصل قضیه شده است.
به هر حال، هم ابیات هزل و هم حکایت های هزل آمیز، نمونه های بسیاری دارد که نیازی به نقل آنها نیست: به ویژه آنکه بسیاری از آنها اصلا قابل نقل نیست، دور از جان شما!

به چند نکته درباره هزل نویسی اشاره کردیم:

ازجمله اینکه ارزش هنری هزل، به مقدار بی پروایی و عریانی مطلب نیست. چنان که به پوشیدگی و ملاحظات اخلاقی نیز ربطی ندارد. ارزش هنری هزل مربوط است به چگونگی بیان مطلب و خلاقیت ها و ظرافت های کلامی و بلاغی که نویسنده به کار می بندد.
اگر اینگونه نباشد، یعنی هر سخن و نوشته خنده داری که در آن چاشنی شوخی جنسی باشد، هزل محسوب بشود، آن وقت همین فحش های آبدار و حرف های رکیک که در دعواهای خیابانی و عربده کشی های جاهلانه رد و بدل می شود، لابد ارزش هنری دارد و شاخه ای از شوخ طبعی است!
اما ممکن است بپرسیم: ما که می خواهیم طنز بنویسیم، چه کار به هزل داریم و بی تربیتی های هزل به چه دردمان می خورد؟
نکته مهم در همین جاست. برای طنزنویس آشنایی با هزل چند فایده دارد: یکی اینکه مرز میان طنز و هزل را بشناسد و به هوای طنزنویسی، به وادی هزل کشیده نشود تا نمکی بریزد و خنده ای بگیرد و خیال کند عجب طنزنویسِ بانمک و توانایی است که این همه آدم را می تواند بخنداند!
فایده دیگرش این است که بداند هرجا با شوخی ها و اشارات هزل مواجه شد، فکر نکند که نویسنده و شاعرش بی تربیت است و آن نوشته غیراخلاقی است: زیرا گاهی اشارات هزل برای تعلیم و پند و تمثیل به کار می رود. لابد این ابیات مولانا را خوانده اید که فرمود:
هزل تعلیم است آن را جِد شنو
تو مشو بر ظاهرِ هزلش گرو
هر جدی هزل است پیش هازلان
هزل ها جد است پیش عاقلان
یعنی کسی که هازل و بی تربیت است، جدی و شوخی و تعلیم و پند سرش نمی شود، او می خواهد که یک شوخی جنسی و یک حرف بی پروا بشنود و کیف کند و بخندد و بعد برود آن را برای دیگران تعریف کند: اما برای عاقلان، حتی هزل هم جدی است و از آن بهره عاقلانه دارند. طنزنویسان نیز که از خردمندان و رندانِ عالم هستند، از هزل و اشارات و لطایف آن برای طنزنویسی استفاده می کنند.
پس فرقِ آنها با هزل نویسان در چیست؟ اصل مطلب در این نکته است: هزل نویس برای خنداندن مخاطبش، از اشارات هزل و شوخی های جنسی استفاده می کند و همین که خنده ایجاد شد، او به هدفش رسیده است: اما طنزنویس از این اشارات برای هدف اصلی خود که بیان اندیشه اش و نگاه رندانه اش به جهان است، استفاده می کند و در حد خنداندن مخاطب متوقف نمی شود.

نمونه ای از این بهره خردمندانه از هزل را با هم بخوانیم:

حکایت غلام هندو و عشق دختر ارباب (دفتر ششم مثنوی/٢۴٩)
فرج غلام هندویی است که دل به دختر ارباب بسته است و چون دختر ارباب مهیای ازدواج می شود، غلام هندو از غصه در بستر بیماری می افتد. پس از آشکار شدن عشق او به دختر ارباب، پدرِ دختر برای بیرون کردن این سودای ناهنجار، به ترفندی شیطانی دست می زند. دختر را نامزد غلام می کند و در شب زفاف، نره غولی را در لباس و آرایش عروس به حجله می فرستد و تا سحر بر غلام بیچاره جفاهای جگرسوز می رود! سحرگاه فرج را به حمام دامادی می برند و چون بازمی گردد، با دیدن دختر در اتاق! از او گریزان می شود که: روز رویت چونان نگاری دلرباست و شب… ای بیداد!
در این حکایت، افزون بر شگفتی و شناعتِ اصل ماجرا، تناقض و ناسازگاری میان صورت و سیرت آنچه بر غلام رفته، طنزآفرین است. حمام بردن غلام با تشریفات خاص داماد در آن حالت زار و حیرت او از این دگرگونیِ احوالِ عروس، بخشی از آن ناسازگاری است. از نظر بیانی نیز، رکاکت الفاظ خنده ناک است: به خصوص در خطاب غلام به عروس: «روز رویت روی خاتونانِ تر… ».
پیوند این بیت، با همه رکاکتی که در آن است، به ابیات تعلیمی، از شگفت کاری های مولاناست.

همچنین این بیت که به ترفند پدر عروس اشاره دارد:

پُرنگارش کرد ساعد چون عروس
پس نمودش ماکیان دادش خروس
(دفتر ششم/٣٠٣)
وصف حال غلام در حجله و خلوت او با عروسِ برساخته و دروغین، نیز گونه ای از اغراق در طنزآفرینی است:
تا به روز آن هندوک را می فشارد
چون بُود در پیش سگ انبان آرد
(دفتر ششم/٣٠٨)

اما تمامی آن ظرافت های بیانی و اشارات خندان، برای هدفی جدی و حکمت آمیز است که در ابیات پایانی حکایت می آید:

هم چنان جمله نعیم این جهان
بس خوش است از دور پیش از امتحان
می نماید در نظر از دور آب
چون روی نزدیک باشد آن سراب
گنده پیر است او و از بس چاپلوس
خویش را جلوه کند چون نوعروس
هین مشو مغرور آن گلگونه اش
نوش نیش آلوده او را مچش
صبر کن کالصبر مفتاح الفرج
تا نیفتی چون فرج در صد حرج
آشکارا دانه پنهان دام او
خوش نماید ز اوّلت انعام او

منبع : روزنامه اعتماد، شماره ۴۰۱۱ و ۴۰۱۷

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر