menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

افشین قناد

طنزهای یک دندانپزشک در دندان دایناسور منتشر شد

نگاهی به یادداشت های پراکنده یک دندانپزشک با نام دندان دایناسور نوشته ی افشین قناد.

«دکترافشین قناد»، متولد ۱۳۴۷ و دانش آموخته دندانپزشکی به سال ۱۳۷۱ از دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی است. او یک علاقه مند به ادبیات است که به قول خودش : «همیاری ذهن و زبان و قلمش گهگاه نظم و نثری را پدید می آورد؛ شاید در خور خواندن». و ما خواندیم و دیدیم که شکسته نفسی فرموده‌اند. الحق که قابل خواندن است ایهاالناس! (به خدا تواضع هم حدی دارد!)

پیش از این نیز آقای دکتر قناد ما مجموعه شعرطنز «قندانپزشکی» را منتشر کرده است که یک مجموعه شعر طنز شغلی و صنفی است، اما برای دیگران نیز جالب است و قابل خواندن. بالاخره همه ما با دندان و دندانپزشک، سر و کار داریم و همدیگر را می‌فهمیم.

سال کرونایی گذشته (۱۳۹۹) نیز کتاب دیگری از ایشان منتشر شد با عنوان «دندان دایناسور» که شامل مجموعه مقالاتی است به لحن طنز و جدی؛ با موضوعات مختلف که تقریباً به تمامی، مرتبط با دندانپزشکی است. و البته بدون کوچکترین ربطی به عزیزان دایناسور که قرن هاست سر به زیر تیره تراب فرو بردند. توضیح بیشتر بابت این بی ربطی و وجه تسمیه عنوان کتاب و چرایی انتشار آن، در مقدمه اثر آمده است.

خرید کتاب دندان دانیاسور از نشر دندانه

«این آدمیان مردم آزار»، عنوان یکی از مطالب کتاب دندان دایناسور است که دندانگیر است و از باب مشت نمونه خروار، تقدیم حضور شما می‌شود. برای مطالعه الباقی کتاب، خب می توانید اصل کتاب را از «نشر دندانه» ابتیاع فرمایید. بلکه نویسنده بنده خدا تشویق شود تا باز هم در این وانفسای گرانی کاغذ و ابزار چاپ، کتاب منتشر کند!

به بهانه مظلومیت گاوان و خران باربردار

این آدمیان مردم آزار!

نوشته : دکتر افشین قناد

از کتاب : دندان دایناسور

الاغ، حیوون!….. مشاجره‌ای که چند لحظه پیش در خیابان آغاز شده بود، با این کلمات به اوج خود رسید و کم کم فروکش کرد.

مطب ما در ساختمانی است نبش یک سه راهی. این مکان، بسیاری از اوقات، محل سرشاخ شدن لفظی و گاهی فیزیکی ماموران محترم و مؤدب راهنمایی و رانندگی و رانندگان قانون‌‌مدار و با اخلاق کلاشهرمان است.

این برخوردها اغلب در حد فریادهای تحکم‌آمیز پلیس باقی می‌ماند، اما گاهی که با پاسخ متخلفان همراه می‌شود، گفتمان‌های گوش‌نوازی شکل می‌گیرد که مجبور می‌شویم برای جلوگیری از سرخ‌شدن‌مان جلوی بیمار و دستیاران، پنجره را ببندیم.

در حاشیه همین خیابان، تابلوهایی نصب شده که به صاحبان خودرو می‌فهماند نباید ماشین‌شان را آنجا پارک کنند وگرنه خودروی خودروبر، خودرو آنها را می‌برد. یکی از موارد مناقشه این دوستان هم به همین موضوع برمی‌گردد.

بارها از پنجره مشرف به محل وقوع جرم، شاهد صحنه انتقال خودروها توسط جرثقیل بوده‌ام. ذهن خیال‌پرداز من جرثقیل را با بازوهای بلندش همچون عنکبوتی می‌بیند که آرام به سراغ تارهای تنیده‌اش در کنار خیابان می‌آید و ماشین پارک شده را چونان مگسی می‌بلعد.

تنها تفاوتی که این دو نمایش خیالاتی و خیابانی با هم دارند، این است که در صحنه خیابانی، مگس نگون‌بخت صاحبی هم دارد که از قضای روزگار، گاهی هنگام بلعیده شدن سر می‌رسد و با عنکبوت درگیر می‌شود. این بار هم صاحب مگس به موقع رسیده بود و می‌خواست مانع عنکبوت شود که کار به دعوا رسید و در نهایت پای الاغ و حیوون وسط کشیده شد.

این ماجرا ختم به خیر شد، اما من از آن روز به بعد، مدام در این فکر بودم که در این بلوا حق با کیست؟…. شاید بعضی‌ها بر این باور باشند که حق با پلیس است؛چون وظیفه دارد قانون را اجرا کند. عده‌ای هم ممکن است حق را به راننده بدهند؛ چون جای پارک کم است و او هم با اینکه خلاف کرده، ولی به موقع رسیده و فقط باید جریمه شود، نه اینکه ماشینش را ببرند.

اما من پس از تفکر زیاد، به این نتیجه رسیدم که اگرچه هر کدام از طرفین دعوا صاحب درجاتی از حق و مرتکب مراتبی از تخلف هستند؛اما آن که در این ماجرا کاملاً حق به جانب اوست و صددرصد مظلوم واقع شده، همان الاغ و یا به صورت کلی حیوون بیچاره است.

بعید می‌‌دانم تا به حال کسی دیده باشد که حیوانی بدون دلیل موجه، به کسی تعرّض یا بی‌احترامی کند؛ اما ما عادت کرده‌ایم از نام و شخصیت شریف این عزیزان برای توهین به همدیگر استفاده کنیم. این ظلم نیست؟ اگر به دیده انصاف بنگریم، الاغ و گوسفند و مانند اینها ـ بر خلاف ادعای ما ـ موجودات فهیمی هستند که انسان‌ها در نهایت کج‌فهمی، برای نسبت دادن نفهمی به یکدیگر، نام آنها را به کار می‌برند.

برگردیم سر موضوع اصلی. واقعیت این است که من در کنار کشف دوباره مظلومیت گاوان و خران باربردار، نتایج دیگری هم از این پلیس‌بازی گرفتم. یکی این که مدت طولانی در یک جا توقف کردن، اصلاً کار خوبی نیست و اصولاً انسان باید سعی کند در حرکت باشد.

توقف کوتاه هم، اگرچه ممکن است برای شخص ما مفید و حتی لازم باشد، اما نباید طوری باشد که مانع حرکت دیگران شود. این کار، مصداق مردم‌آزاری است. اینجا بود که فهمیدم این جمله معروف پلیس که: «نایست آقا، حرکت کن!»؛ چه مفاهیم عمیقی در خودش پنهان دارد که اهل نظر می‌توانند از آن بهره بگیرند.

دیگر این که اگر خواسته یا ناخواسته، در مرحله‌ای از زندگی توقف یا بدتر از آن جایگاهی را اشغال کردیم و کسی موضوع را به ما گوشزد کرد، باید به جای ارائه دلایل و توجیهات مختلف، محترمانه از آن شخص تشکر و به سرعت زحمت را کم کنیم.

و نکته آخر این که اگر اصرار به حفظ جای‌مان داشتیم و به خاطر این یاد‌آوری تشکر هم نکردیم و علاوه بر آن لازم دیدیم به طرف فحش هم بدهیم، دست کم احترام کسی را که از نامش به عنوان فحش استفاده می‌کنیم، نگهداریم.

حیوانات، نه تنها بی‌شعور و متجاوز نیستند،بلکه بسیار محترم اند. چون کاملاً به توانایی‌ها و مسؤولیت‌ها و حقوق خود و اطرافیان‌شان آگاه اند و تنها در همان حیطه عمل می‌کنند و از این جهت می‌توانند الگوی خوبی باشند. به نظر شما اینطور نیست؟…

منبع : روزنامه اطلاعات

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر