سری هفتاد و پنجم از سیبیل نوشت ها
کاریکلماتورهای محمد مهدی معارفی
_در قبرستان رها کردم،آدمی که سوهان روح بود.
_برای اینکه حمل بر خودستایی نشود،حمال گرفتم.
_به دلم که راه پیدا کردی،کودک درونم سرراهی شد.
_دنیا را که آب برد،ماهی ها دنیا دیده شدند.
_از سر ناچاری،آچار به دست شدم.
_مویه می کرد از دست روزگار،شانه ی آدم کچل.
_کسی را به رسمیت نمی شناخت،مدیر آلزایمری.
_در نهضت پا برهنگان جایی ندارد،کفاش.
_نتوانست در بازار چیزی بخرد،کارمندی که خودش را باز خرید کرده بود.
_با پنکه مسئولین را به باد انتقاد گرفتم.
_به بدلیجاتی مراجعه کرد ساده لوح،برای یافتن حلقه ی مفقوده.
_رژیم غذایی ام عوض شد،بعد از فریب خوردن.