عصا، صدای پای پیری است.
کاریکلماتورهای حدیثه شریفی
- از چشم ماه افتاد، ستارهای که زیاد چشمک میزد.
- آدم برفی نمکگیر شود، میمیرد.
- همیشه دادگاه با کوبیدن متهم ختم میشود.
- پیاز داغ، نخود هر آش است.
- شب و روز، چشم دیدن یکدیگر را ندارند.
- دلم با کج خلقیات، دیگر صاف نشد.
- گور، زندگی مستقل است.
- قطار، همهی مسافران را به آخر خط رساند.
- بعضیها از دست و پا میافتند ولی به دست و پای کسی نمیافتند.
- خشکسالی، اشک آدم را در میآورد.
- کله گنده بود، کلاه سرش نمیرفت.
- کاش جای آنکه دلها درد داشته باشند، دردها دل داشتند.
- سنگ، چشم دیدن هیچ شیشهای را ندارد.
- تا سفره ماهی سفره دلش را باز کرد، ماهیها از زندگی سیر شدند.
- کارِ عکاسان، بر عکسِ ماست.
- نیروی جاذبه همه را زمین گیر کرد.
- گرسنگی، خوراک جمیع فقراست.
- عصا، صدای پای پیری است.