کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) :
۱-اتاق کوچکی داشت، با”نشیمنی”بزرگ!
۲- پرندۀ سکوت، روی درخت بید آشیان دارد!
۳- امروز به”آخرِ خط”رسیدم، امّا پیاده نشدم!
۴- پیش از رفتنِ جگرام، سدّ راه اش شدم!
۵- پهلوان”دوبنده”اش را به بازار برده فروشان بُرد!
۶- وقتی صدایم را بلند می کنم، کمرِ سکوت ام رگ به رگ می شود!
۷- تا”لایی”کشید، پلیس راهور ورق ها را بُر زد!
۸- چون موریانه زیرِ خط فقر، چوب نادانی ام را “می خورم”!
۹- “حمله ای”بود، نمی توانست از خودش”دفاع” کند!
۱۰- برای”کشیدنِ”پیراهن یوسف، زلیخا وار ترازو خریدم!
۱۱- فهمیدن رایگان است، امّا برایت “گران” تمام می شود!
۱۲- هفت خط بود، امّا”اوّل و آخر”اش خوانده نمی شد!
۱۳- سفره اش خالی بود، یکه “خوردم”!
۱۴- برای مرگِ سریع، جریمۀ سرعت شدم!
۱۵- همیشه با نگاه، به سکوت چشمت گوش می دهم!
۱۶- دیابت نداشت، امّا تمام وقت “شکر” می خورد!
۱۷- خدا جای حقّ نشسته که دیگر حقّ جایی ندارد؟!
۱۸- کسی دلم را نَبُرد، وقتی اهدا کردم اعضایم را!
۱۹- سازهای مخالف را، روی اعصاب من کوک می کنند!
۲۰- برای زود رسیدنِ به تو، حواس فاصله را پرت می کنم!
۲۱- “قانون”سازیست که همه بعنوان کلاه، “سَرمی نهند”!
۲۲- با اینکه درِ توبه باز بود، ادیبانه زنگ زدم!
۲۳- وقتی حساب اش”می خواند”، طلبکاران”می رقصیدند”!
۲۴- تشنۀ فریاد بود، زَهره اش”آب”شد!
۲۵- با روشن شدنِ مواضع اش، “برجستگی”هایش نمایان شدند!
۲۶- “سر بسته”حرف می زد، کتک خورده بود!
۲۷- در ارکستر سکوت، خوانندۀ فریادهای بیصدایم!
۲۸- چون خواب اش “سبک”بود، با وزنه می خوابید!
۲۹- ساعت که”هشت” شد، من هم سرگردان شدم!
۳۰- با”کشیدنِ” فریاد، سکوتِ گالری شکست!