کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) :
۱- پشتِ”فرمان”، “قیصر”بود!
۲- با جیب بُری، خیّاط شده بود!
۳- رفتنت، آمدن داشت!
۴- برای سکوت، حنجره پاره می کرد!
۵- بخاطر اجاره خانه، “بلند”اش کردم!
۶- ازسرِشکم سیری، “شامِ آخر”را به دیوار زدم!
۷- تاصورت ام”جوش”می زند، حوصله ام”سر”می رود!
۸- به احترام خنجر، هیچگاه به دوستان ام پشت نمی کنم!
۹- بامرگ مغزی، اجازۀ دفن افکارم صادر شد!
۱۰- جا نداشت، من هم در جایش ازاو تقدیر کردم!
۱۱- برای به روز شدن، “شب”را پشت سر نهادم!
۱۲- زیرِ پُلِ اَبروانت، اُوِردُوز کردم!
۱۳- از”خطّ”چشمت فهمیدم که نگاهت سواد دارد!
۱۴- می خواست خودش را “اداره”کند، وزارتخانه موافقّت نکرد!
۱۵- چون یتیم بود، ازمادرش”پدردرآورد”!
۱۶-باتمام احساس، اندام”کشیده”اش را به صورت نگاه ام نواخت!
۱۷- درخیابان مدرسۀ ما، همه”ردّ”می شوند!
۱۸- بدون خداحافظی، “یادم رفت”!
۱۹- گاوش زاییده بود،”بزآورده بود”!
۲۰- حرف های”کشکی”، سرشار از پروتئین اند!
۲۱- الاغ ام، تاوان گرگ نبودن ام را می دهم!
۲۲- ریمِل با”گریه””جاری”شد و من با”خنده””باجناق”!
۲۳- پوک ام کرده، جای خالیّت!