menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

ازدواج

طنز : سیر تاریخی ازدواج

علیرضا گل پور  :
قدیما پسرها که پشت لبشون سبز میشد و کار شخم زدن تو مزرعه رو خوب یاد میگرفتند و سایزشون میشد لارج نه نه جانشون میفهمید که وقته زن گرفتنشه..این بود که پسره تنهایی باهاش صحبت میکردند که مثلا کرامت جان….دیگه وقت زن گرفتنته …در این لحظات اگر پسر با شنیدن این جمله اب نمیشد بره زیر زمین و عرق نمیکرد اوج دریدگی به حساب میومد و مادر حکم تیر داشت.
بعد از این مرحله اگر پسر با سلامتی این مرحله رو رد میکرد میرسید به غول بعدی …حالا کی جرات داشت به پدر خانواده این موضوع رو بگه ….یعنی کی از جونش سیر شده که بره بگه پسرمون باید زن بگیره …اون موقع ها پدر خانواده در هر صورتی حکم تیر داشت و اگر خیلی خیلی مهربان و دلسوز بود و البته احساساتی …با کمربند سیاه میکرد..
بعد اینکه مادر بدبخت خانواده نصفه شب این موضوع رو مطرح میکرد ….فردا صبح پدر خانواده در حالی که پا رو انداخته بود رو اون پا و داشت چرتکه مینداخت و چپقی هم تو دهنش بود پسره رو صدا میزد هی ی ی …مادرت گفته باید برات زن بگیریم….این بار پسر باید همونجا از خجالت می افتاد زمین سرش رو زمین بود و گرنه انقدر کمربند میخورد تو طویله که دیگه نمیتونست زن بگیره..
انتخاب همسر هم که کلا اینجوری بوده که مادر یا مادر بزرگ خانواده سر چشمه یه دختری رو میدیدند که ۵ تا لگن لباس داره میشوره و خیلی محکم این لباسهارو میسابیده از اونور ۲ تا کوزه اب رو سرش بوده و میبرده خونشون این دختر به درد زندگی میخوره ….پسره بعد از موفقیت در این مراحل اماده میشه برا خاستگاری اما….داداشای دختره میفهمن که برا ابجیشون اومدن خواستگاری……..چه غلطا…..حالا از شانس این کرامت بدبخت داداشای دختره ۴ تا بوفالو ….یه روز تو راه مزرعه جلوشو میگیرن اولی میزنه میزنه میده دست دومی …دومی میزنه میزنه میده دست سومی…سومی میزنه میزنه میده دست داداش بزرگه …
داداش بزرگه ضربه نهایی استاد رو فرود میاره ….پسره آش و لاش میره مزرعه باباش تا پسر و میبینه بغلش میکنه …میگه افرین پسرم….دیگه فهمیدم مردد شدی ..وقت زن گرفتنته…
نکته مهم اینه که پسره هنوز دختره رو ندیده انقدر کتک خورده ….
بعد دو تا پدرای خانواده ها تو قهوه خونه در حالی که دود چپقاشون کل فضا رو گرفته قرار خواستگاری رو میزارن …
روز خواستگاری پسره با دست و پای گچی که نشان عشق و علاقه محسوب میشه به دختری که هنوز ندیده با ۶۰ نفر از فامیل میرن خونه دختره که اونا هم ۱۰۰ نفری میشن دست هر کدومشون هم یه تفنگ شکاری دیده میشه …
پسر اش و لاشه بدبخت میون ۱۵۰ تا سبیل کلفت میشینه ..خانواده ها تو اتاق قرار مدار میزارن…هنوز این پسره دختررو ندیده
یه هو یه صدای از تو اتاق میاد …مبارکه ……یه هو ۱۵۰ نفر یه شلیک هوایی میکنند به نشانه مبارکی….مورد دیده شده که تا ۵ تا تلفات هم داشته که در خواستگاری ها تا ۵ تلفات عادی محسوب میشده….هنوز کرامت عروس رو ندیده
مراسم عقد هم معمولا یه هفته بعد برگزار میشد که البته بیشتر شبیه به مانور جنگی میشد…..۳۰۰ نفر هر کدوم ۳۰ سانتی متر قطر سیبیل و۱۵۰ سانتی متر قطر کمر با انواع سلاح های سرد و گرم مثل دسته بیل, پارو , گلنگ و تفنگ شکاری وسط میدون عروسی مشغول هنر نمائی هستند ..پدرا هم چپق تو دهن ….کرامت هنوز عروس و ندیده
عاقد میاد در حالی که کرامت کنار داداشا عروس نشسته و عروس هم تو اتاق زنونه عقد رو میخونه عروس بدون دیدن داماد بله رو میگه بعد از ۳۰۰ تا مهمون اجازه کتبی میگرفتند تا بالاخره عروس و داماد کنار هم بنشینند ..هنوز ندیدن همدیگرو…یعنی داماد سرش و تکون میداد تک تیرانداز مغزشو میترکوند….پدر عروس که اجازه داد حالا داماد میتونه ۶ تا لباسو چادر و تور و از رو صورت عروس برداره و یه نظر عروس و دوماد همو ببینند …
عروسی اون موقع ها هم نهایتا با یک دعوا قومی و ۵ تا کشته تموم میشد….ولی مهم اینه که بالاخره کرامت عروس خانم و دید…
اما الان…
سبکهای جدیدی در ازدواج به وجود اومده …

خواستگاری ازدواج

سبک جزوه ای
این روش بیشتر در دانشگاهها مرسومه….پسره که کلا یدونه ۱۹ داره بقیه همش ۲۰ و با تنها زنی هم که هم صحبت شده مادرش بوده یه جلسه مریض میشه نمیتونه بیاد…..یک جلسه فقط…جلسه بعد که میاد یه جزوه میره بگیره که همینجا یه هوووو تیر عشق بر قلبش فرو میره خاک بر سرررر…..چنان برق چشمای دختره که از قضا سگ داره میزنه قلب پسرو و سه فاز میکنه که پسره ناگهان دید که جانش میروود….

سبک دور دور
در این نوع دختره به خاطر اینکه بعد از ۱۶ ترم و ۸ سال تونسته بود تو رشته مرمت گیاهان دریای از دانشگاه فلفل اباد فارغ التحصیل شه پاپا جونش براش یه ماشین چند صد میلیونی میخره که جواب این همه سال سختی و مشقت رو یه جا بده …از اونور پسره هم که باباش یه فیش حقوقی چند صد میلیونی چندغازی داره یه وام چند صد میلیونی بدون کارمزد میگره برا پسرش ماشین بخره معتاد نشه بیفته تو جوب
این مهندس و دکتر هر شب با دوستا تو بلوارهای تهران میرن دور دور برای سپری کردن اوقات فراغتشون..بعد سر پیچ یه هو پیچ میپیچه اینا نمیپیچن یه تصادف جزئی میکنن طوری که بولبورینگ ماشین پسره لای سگ دست ماشینه دختره پیدا میشه بعد میان بیرون پسره یه تکونی خودشو میده ….میگه جمعش نکرده بودم میمردیما….ازدواج عاشقانه این نوع زوجها معمولا در حد طول لنتهای ماشینشونه ..
الان دیگه باباها یه روز میبینن پسرشون کله سحر پاشده سر میز صبحونه یه هو بهت میگه ..بابا بابا من زن میخوام یالا…پارمیدا رو میخوام یالا…
باباهه بعد از ۲ تا سکته خفیف میگه پارمیدا کیه ….پسره میگه : بیا ببین …چه دافیه …..من امروز زن میخوام….
باباهه میگه : پسرم تو حالا این خانوم رو دیدی….شناختی داری ازش
پسره میگه : اره باب ۴ دفعه با هم رفتیم شمال …..خیلی خوش مسافرته …همونه که من میخوام….رله رله است..
پدره این دفعه دیگه کامل میزنه ….
خواستگاریهای الان هم خیلی خلاصه برگزار میشه ….چون میزان مهریه و شیربها ..جهیزیه …تاریخ عقد و عروسی …محل زندگی و سایر موارد قبلا تو تلگرام توافق شده و خانواده ها برای اشنایی فقط یه شب نشینی با هم میکنن…مورد داشتیم طرف شب خواستگاریش با دختره شمال بودن به صورت کنفرانس ویدئویی با مراسم خواستگاری ارتباط برقرار کردند..
دوام این مدل از زندگیها هم به اندازه گفتن یه به تو چه و بلاک کردن همدیگره …

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر