menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

پستانک بچه کودک

طنز : اولین نِفرت یک الف بچه

سید ابوالفضل طاهری :

زندگی جلوه گاه تجربه هاست و همواره اولین ها در یادها به یادگار می مانند. در همین اولین لحظاتی که دنیا مفتخر به قدوم مبارک ما می شود ما را کله پا می نمایند و چشم انتظار گریه ی ما می مانند. نه نبضت را می گیرند، نه به ضربان قلبت گوش فرا می دهند و نه به مردمک چشمت خیره می شوند. گریه کردی که هیچ، در صورت تعلّل، نیامده حکم بطالتت را می زنند و تو را به دنیای دیگر عودت می دهند. به سخن آغشته به زور است دیگر، باید بپذیری. شاید این اولین زور شنیدن در زندگی ات باشد. اما قطعا آخرینش نیست. هرکسی عادات و علایق خاصی دارد ما هم روزگاری به پستانک اعتیاد داشتیم و تا سن چهار سالگی پستانک در دهانمان بود. به دلایلی از جمله جلوگیری از کج و کوله شدن دندان ستاد بحرانی تشکیل دادند و خروجی جلسات طولانی شان این بود که به پستانک این جانب فلفل بیفزایند تا ما دیگر دست از آن بشوییم.

پستانک بچه کودک

ما که اساسا حریفی چغر و بد بدن بودیم، از مواضع خود پا پس نکشیدیم و به راه خود ادامه دادیم. در مرحله بعد تصمیم بر آن شد تا از دسترس ما خارج شود. با این بهانه که «جناب گربه پستانکت را برده و لطف کرده و خورده» زبانم از سخن قاصر است، نمی دانم چه بر جوی سخن جاری سازم، آخر این ستاد بحران پیش خود نمی گوید از شدت ضایعه وارده، ممکن است سر به کوه و بیابان بگذاریم، به اعتیاد خانمان سوز مواد مخدر رو آوریم و کمی بد بینانه تر تفکرمان را به حوالی خودکشی سوق دهیم. حالا آن به کنار، بزنم به تخته عقل و شعورمان هم در حد لوبیا چیتی بود. از این رو عقلمان نرسید که حالا گربه نفهمی کرده و شکری میل فرموده و جسارتی نموده، استطاعت مالی که شکر خدا داریم. چرا عقلمان تا به این حد قد نداد که یکی دیگر بخریم. راست می گویند عذاب جان از ناحیه فقدان عقل است. چه دوران شیرینی که به کینه و نفرت آغشته گشت.

با آنکه روح این گربه ها هم از اتهام وارده خبر نداشت منتها بازی خطرناکی را با ما شروع کرده بودند تا دو سه سال زندگی بر این حیوانات حرام شده بود. آب خوش از گلویشان پایین نمی رفت. چه گربه های که از سه کیلومتری شعاع خانه ما مهاجرت نمودند و چه آه و نفرین هایی که نثار ما کردند. اصلا بحث مادیات مطرح نبود. موضوع حیثیتی شده بود. در حوزه استحفاظی ما چه کسی می تواند به مایملک ما نگاه چپ کند؟ اصولا آدم خسیسی نبودیم ولی ضربه ی روحی وارده قابل جبران نبود. ما با سازمان ها، نهادها و حقوق حیوانات کاری نداریم. چه کسی در برابر حقوق مسلم تضییع شده ی ما پاسخگوست؟ پای دل کوچک یک بچه در میان بود، ساده نمی توان از آن عبور کرد. گربه ها اولین جاندارانی بودند که این توفیق را کسب نمودند تا نفرتی عمیق از ایشان در دل داشته باشیم. هرچند بماند که حس خونخواهی و انتقام جویی ما بنحو دردناکی دمار از روزگارشان در آورد اما عدو سبب خیر شد و این چنین شد که از دامان سرد اعتیاد رهایی یافته و به آغوش گرم خانواده بازگشتیم. باز جای شکرش باقی است که این مرحله جواب داد و گرنه ستاد بحران کار را به مرحله بعد می کشاند، یحتمل ما را به تخت می بستند یا از سر ناچاری ما را روانه کمپ ترک اعتیاد می نمودند و کار ما بیخ پیدا می کرد.

منبع : روزنامه ابتکار

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر