شوخی با حافظ
شوخی با حافظ دوش می آمد و رخساره برافروخته بود به گمانم کولر مرسدسش سـوخته بود === حالا که کار تو شده پر از نیرنگ…
شوخی با حافظ دوش می آمد و رخساره برافروخته بود به گمانم کولر مرسدسش سـوخته بود === حالا که کار تو شده پر از نیرنگ…
بدان زمرغ خفن تر پرنده ای نبود به پیش مرغ درنده درندگی نکند پرنده ای نبود کو رسد به مرغ مهین پرنده ای که بساید…
معلم چو آمد، به ناگه کلاس چو شهری فروخفته خاموش شد؛ سخنهای ناگفتهی کودکان به لب نارسیده فراموش شد. سکوت کلاس غمآلوده را صدای درشت…