بدان زمرغ خفن تر پرنده ای نبود
به پیش مرغ درنده درندگی نکند
پرنده ای نبود کو رسد به مرغ مهین
پرنده ای که بساید پرش به عرش برین
اگر زمرغ بپرسی تو قیمتش اکنون
خبر دهد که تواند خرد مرا قارون
سزد اگر که به وزنش تو سیم و زر بدهی
که بعد از آن تو تن بی سرش به سر ببری
به پیچ و خمّ یکی مرغ ما گرفتاریم
چگونه قصه ی سیمرغ را بخوانیم
به فکر ران و شکم,بال و سینه ات هرآن
بسوزد این تن لاغر زپای تا دندان
اگر که جیب مراهم نگه کند دولت
کند کم و کم و کمتر زمرغ ما قیمت
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
ز قیمتش شده تخته دهانمان علناً
منبع : انجمن شاعران جوان