کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) :
- با سیلی، ماهی را سرخ می کنم!
- نگاهم با”گل”مژه، به استقبال نگاهت آمد!
- برای تَرک دوچرخه ام، صیغۀ طلاق جاری کردم!
- تاگفتم:”لازم نکرده”، بُرید!
- دوربین ها، مُچ صدا”بردار”را گرفتند!
- “پرواز”چون سگ پاسوخته، درپیِ پرندۀ ازقفس گریخته افتاده بود!
- باچاقوی”ضامن”دار، وام”بی برگشت” گرفتم!
- “تند”رفته بود، شعورش جامانده بود!
- روی”دندۀ” لج بود، “خلاص”اش کردم!
- تاهوای”خارج”به سرم زد، چاییدم!
- هم صدای بی صدایم، عضو حزب سکوت است!
- برای خودکشی، خودجوش گلوله”خورد”!
- پیش از پرده برداری، رونمایی شد!
- نقّاش برای”کشیدنِ”فریادی بلند، سرِقلّه رفت!
- ازآزادی”بهره”می بُرد، به اتّهام ربا دستگیر شد!
- در اِزای گوش دادن، گوش می گرفت!
- عشق ام، تندیس دلِ سنگ ام را رونمایی کرد!
- آسمانِ”صاف”را، افق خم می کند!
- لحظه های”شیرین”را، فرهاد رقم می زند!
- بوی میگو را، ماهی به گردن گرفت!
- مشروب بود و صدای ایرج، امّا من چون فردین”لب”نزدم!
- چشمم را به روی افکار”عریان”اش بستم!
- تافحش”خورد”، ازدعوا”سیر”شد!
- با ملکۀ ذهن اش، تاجگذاری کردم!
- وقتی در”آفتاب” انتظار”می کشم”، “سایه”ام “خمار”می شود!
- درجبهه بدون اسلحه، دفاع آخربودم!
- ترازوبرای حکم قاضی، خجالت”می کشید”!
- حرف های”دوپهل”یش را، کلیه هایش می شنیدند!
- چون “شوخی” بر”دار”نبودم، “جدّی” بر”دار”ام کردند!
- قبض روحم را اینترنتی پرداخت کردم، یکروز زندگی سگی جایزه گرفتم!
- برای شکستن سکوت، زبان ان سنگ بزرگ برداشت!
- آهن پیش ازرفتن به خانۀ اکسیژن، “زنگ” زد!
- هارنبود، خودش را “می گرفت” تا به دستشویی برسد!
- فکرش کار نمی کرد، حقوق بیکاری می گرفت!
- تا کبریت کشید، با”گاز”دررفتم!
- فقرآهن داشت، “روی”اش را هم من کم کردم
- تا خودش را”بست”، راه ها به رویش”باز”شد!
- آدم بی کلّه، دست به سر نمی شود!
- زبانِ خوش ام، “ناخوش”شده است!
- جسمم ازروحم جدا شد، دردفترخانۀ مرگ!
- وقتی انتظارم به”سر”رسید، ازموهایم آویزان شد!
- وقتی یادم”آمد”، باهم فراموشی را ملاقات کردیم!
- تا به جادّه “زدم”، راه ارمسیر خارج شد!
- درآخری”پیچِ”زندگی، به “مُهرۀ”مرگ رسیدم!
- تا میروی، غرق درشایعۀ آمدنت می شوم!
- کتابی را که برای”خواب”می خواندم،”بیدار”ام کرد!
- کوهنوردپیر”عرق”ریزان، گروه را به خوردن”ماست موسیر”دعوت کرد!
- حاجی آنقدر”سعی”در”صفا”کرد که دیگر”مِنا”برایش نماند!
- فکر”بِکر”اش، به عقد لندیشه ام درآمد!
- دلِ “ریش”، خون به سبیل ام نمی رساند!
- زبان اش را”گاز”گرفت، خفه شد!
- درشهر”سوخته”، تریاک کشیدم!
- بی ماری اش عود می کرد، تا مار می دید!
- برای اجاره،”زیر”اش را خالی کرئم!
- زندگی قسطی ام را، با سیلی”نقد”شروع کرده ام!
- با”خاطره”زندگی می کنم، “رویا”ترک ام کرده است!
- تا به خواب”شیرین”می روم، ناسزا بارم می کند فرهاد!
- وقتی”سایه”ام زمین می خورد، روبه خورشید بلند می شود!
- بااینکه راه بندان بود، قربان عمه اش “رفت”!
- با آن رویش، گاز می گرفت!
- حرف”آخر”را که “زدم”، همۀ حروف به سرم ریختند!
- در”گذشته”، با”اینده”اش دیگر”حال”نمی کند!
- چون”شیطانی”شده بود، به گرمابۀ جهنّم هدایت شد!
- باطلاق؛ به همسرم سکۀ”آزادی”زدم!
- تابلوی هشداردهندۀ”انتقادممنوع” را، با”خط قرمز”می نویسند نامریی!
- درهواخوری، زمین”خورد”!
- “درباغ نبود”، دایوِرت اش کردم!
- پرستار از رگِ غیرت ام، خون گرفت!
- “دهان ام راباز کرد”، دندانپزشک!
- اعتراض بی جایش را، جا دادم!
- “بیمزّه” بود، “گیلاسی” که تعارف کرد!
- برای مهمانی دعا می کنم که خبرش، پیش از خودش برسد!
- وجدان اش خواب بود، آهسته قضاوت می کرد قاضی!
- برای “جلبِ” مشتری، درویترین مغازه پلیس گذاشتم!
- افکارعتیقه ام را، خودم قاچاق می کنم!
- حادثه که”رقم”خورد، کلّه گنده ها همه”رقم”خوردند!
- شلوارش دو تاست، آدم ترسو!
- چون ساده لوح بود، لوح اش را خط خطی کردم!
- گرسنه بودم، گولِ هیکل اش را خوردم!
- درجنگ نور وتاریکی، اسیر”سایۀ”خودم شدم!
- اتاق کوچکی داشت، با “نشیمنی” بزرگ!
- دراندیشۀ “شهناز”، “شور” می زنم!
- تا به”کمال”رسید، ازدواج کرد!
- کارگردان، نقش ام را”قاب”گرفت!
- گرسنگی از یادش رفت، تا جا”خورد”!
- جرّاح، “بزرگ بینی” ام را عمل کرد!
- وقتی به”دروازۀ”شهر رفتی، من هم درمنطقۀ “جریمه”ایستادم!
- برای اینکه آدم “کلفتی”شود، “دولّا” می شد!
- درختِ بی”برگ”را، نمی توان ورق زد!
- سرعت، درایستگاه حادثه متوقّف شد!
- چون دهانم بوی”شیر”می داد، “همراه”ام ازترس دشارژ شد!
- “دوش”که به خوابت آمدم، “دوش”می گرفتی!
- وقتی نیستی، با”هستی”احساس”نزدیکی”می کنم!
- برای بستنِ موهایش، “بستنی”خریدم!
- تا دوزاری اش افتاد، ازروی زمین بَرَش داشتند!