کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
۱-فهمیدن رایگان است، امّا برایت گران تمام می شود!
۲- برای”کشیدنِ”پیراهن یوسف، زلیخا وار ترازو خریدم!
۳- آنقدر”خاکی”بود که در خودش دفن اش کردند!
۴- “حمله”ای بود، نمی توانست از خودش”دفاع”کند!
۵- چون موریانه زیر خط فقر، چوب نادانی ام را می خورم!
۶- سگ از موش، “پیشی” گرفت!
۷- جمع یک دستی بودند، همه چلاق!
۸- موی رگ هایم را تراشیدم!
۹- پرندۀ سکوت، روی درخت بید آشیان دارد!
۱۰- اتاق کوچکی داشت، با “نشیمنی”بزرگ!
۱۱- پیش از رفتن جگرم، سدّ راهش شدم!
۱۲- یَخ اش باز نمی شد، گرۀ کور خورده بود!
۱۳- پهلوان”دوبنده”اش را به بازار برده فروشان بُرد!
۱۴- با آغوش باز می آیند”سارا”ها، وقتی”دارا”باشی!
۱۵- تو”خارج قسمتِ”من شدی، وقتی خدا عشق “تقسیم”می کرد!
۱۶- سالمند در خشت خام، زیر اَبرویش را بر می دارد!
۱۷- از آزادی”بهره”می بُرد، به اتّهام”ربا”زندانی شد!
۱۸- با اختیار”تام”، “جری”شدم!
۱۹- وقتی با رویا می خوابم، خواب”شیرین”می بینم!