menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

راشد انصاری در قندشکن

گفت و گو با راشد انصاری به مناسبت روز شعر و ادب فارسی

راشد انصاری روزنامه نگار و شاعر طنز پرداز مطرح کشوری که تاکنون اشعار بسیاری را در قالب طنز سروده است به مناسبت سالروز شعر و ادب فارسی میهمان خبرگزاری فارس بود و مطالب جالبی را مطرح کرد که پیشنهاد می‌کنیم این گفت و گوی مفصل را مطالعه کنید.

گفت‌وگویی با «گل آقای هرمزگان»

به گزارش شیرین طنز، به نقل از خبرگزاری فارس مجله فارس پلاس، به مناسبت روز ملی شعر و ادب فارسی بر آن شدیم با یکی از چهره‌های ادبی استان هرمزگان به گفت و گو بپردازیم، این شاعر و نویسنده هرمزگانی توانست با عزمی جدی و تلاشی مضاعف و با بهره بردن از استعداد خود در زمینه شاعری به شیوه طنز، نام خود را در استان و حتی کشور بلند آوازه کند و در زمینه طنز مکتوب خدمات شایانی در جنوب به ویژه هرمزگان انجام داده اند.

از ستون و صفحات نشریات گرفته تا تدریس طنز در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تا مسئولیت انجمن طنز حوزه هنری و برگزاری اولین شب شعر طنز در تاریخ هرمزگان و….

در ادامه این مطلب، خواننده ی گفت و گوی فارس با خالوی طنزپرداز باشید.

فارس: خودتان را معرفی کنید و بگویید متولد چه سالی هستید؟

راشد انصاری هستم و در سال ۱۳۵۰ در روستای دیده بان بخش صحرای باغ لارستان فارس تقریبا ۱۱۰ کیلومتری جنوب غربی لار متولد شدم.
سال ۱۳۵۰ یعنی تولد بنده دقیقا مصادف شد با توقیف نشریه پرتیراژ و تاثیرگذار «توفیق». خدا شاهد است اگر دست خودم بود هرگز در آن سال متولد نمی‌شدم. اما سال ها پس از تولدم خوب که فکر کردم دیدم واقعا هیچ کار خداوند بی حکمت نیست، چرا که مشخص شد حضرت باریتعالی خوب می دانسته بنده با پرکاری ی که در زمینه نوشتن دارم، یک تنه جبران تعطیلی این نشریه طنز را خواهم کرد…

شخصی می گفت از زمانی که من یادم هست، شما شعر طنز می گفتید چطور متولد ۵۰ هستی؟ یک بار که به استانداری رفته بودم اتاق یکی از مسوولین آن شخص تا من را دید گفت حاجی بفرما بشین که نمی توانی سرپا بایستی و آقا شما بزرگتر هستی گفتم کارتت را نشان بده من مطمئن بودم ایشان دست کم ۱۰ الی ۱۵ سال از من بزرگتر هست و کارتش را که دیدم دقیقا ۱۵ سال از من بزرگتر بود. به گویش بندرعباسی گفتم: پس بِنین مِه اَرم ۱۵ سال دگه اتام(می‌خندد)

فارس: تحصیلات شما چه بوده است؟

انصاری: به دلیل مشکلات اقتصادی و فقر موجود در خانواده نتوانستم آن اوایل ادامه تحصیل بدهم اما در ادامه توانستم پس از اخذ دیپلم، مدرک معادل لیسانس ادبیات فارسی را دریافت کنم.

در روستای زادگاهم مرحوم پدرم موذن یک مسجد بود و اذان می گفت و خیلی وضعیت مالی خوبی نداشتیم و نتوانستم ادامه تحصیل بدهم،البته پشیمان هم نیستم چون اگر فقط به دانشگاه و درس پرداخته بودم، نمی توانستم به جز کتاب های درسی، مطالعات متفرقه داشته باشم و به صورت حرفه ای به طنز بپردازم!

البته همان طوری که عرض کردم سال ها بعد اعلام شد که بیشتر شعرا و طنز پردازانی که تحصیلات آکادمیک ندارند هر کسی که پنج کتاب چاپ کرده می تواند لوح تقدیر و کتاب هایش را ارسال کند تهران تا معادل آن مدرک بگیرند که من هم فرستادم و لیسانس برایم ارسال شد و بعد هم گفتند چون مقام های کشوری شما زیاد است و مدرک بالاتر هم می توانم بگیرم که همسرم نیز اصرار به گرفتن مدرک بالاتر من داشت و من گفتم مدرک می‌خواهم برای چه کاری؟ چه لیسانس و فوق لیسانس باشد و چه دیپلم ردی برای من چه تاثیری دارد نه به دنبال استخدام هستم و نه چیز دیگر بیشتر تحصیلاتم و سوادم همین کتابخانه و آثار من است.

فارس: چه سالی به بندرعباس آمدید و چرا؟

انصاری: نمی دانم چه رسمی است که اگر روستای ما مثلا سه هزار نفر جمعیت داشته باشد الان دو هزار خورده ای بندرعباس هستند. اکثرا لاری ها و لارستانی ها از ایام قدیم، تاجر و کاسب بودند و هستند و من هم به همراه برادر بزرگم آمدم بندرعباس، دقیق یادم نیست چه سالی فکر کنم سال ۶۰ یا ۵۹ بود که آمدم بندرعباس و مشغول کار شدم. که البته شبانه روزی و بعدها به صورت جهشی درس می خواندم. اما خدا را شکر پس از مدتی در زمینه هایی که خودم دوست داشتم مثل شعر و طنز شروع به فعالیت از راه دور کردم با نشریات کشوری.

فارس: اولین کتاب را کی چاپ کردید ؟

انصاری: اولین کتاب من با نام دغدغه های بی خیالی که مجموعه شعر طنز بود، مجموعه ای از آثارم که در اطلاعات هفتگی و جوانان امروز و مجله طنز پارسی و صبح ساحل منتشر شده بود. فکر کنم در سال ۷۹ منتشر شد.

فارس: اشعار شما سمت دهی سیاسی خاصی دارد؟

انصاری: در هنگام شعر گفتن خیر در این بحث ها نیستم ولی گاهی اوقات شاید سمت و سوی سیاسی هم داشته باشد. در این سه دهه ای که تقریبا با نشریات گوناگون کار کردم برخی می گفتند طوری برای ما بنویس که مثلا به جناح راست بر نخورد یا به جناح چپ بر نخورد ولی من کار خودم را می‌کردم شاید هم به لحاظ شخصی خودم به یک جناح خاصی ارادت داشتم اما سعی می‌کردم سخن گوی جناح خاصی نباشم.

در روزنامه ای اگر قلم می زدم که همسو با دولت وقت بود هم شدیدترین انتقادها در نوشته‌ام بوده اما سعی کرده‌ام قلمم در اختیار جناح خاصی نگذارم شاید همان طوری که عرض کردم قلبا به جناح خاصی تعلق خاطر داشته و دارم ولی مثل برخی از دوستان که می رفتند در نشریه ای به اصطلاح جناح راستی و مطالب تند علیه چپ می نوشتند و یا عکس این کار… بنده اما در هر نشریه ای سعی کردم این حرمت و قداست را برای خود و قلم قائل باشم…. یعنی نگذاشتم سیاست مانع راهم و گفتن حقایق باشد.

فارس: در خصوص تاریخچه طنز ایران و هرمزگان کمی صحبت کنید.

انصاری: خدا را شکر همان طوری که درادبیات غنی هستیم و در جهان حرف برای گفتن داریم در طنز نیز ما همین گونه هستیم .(البته نه این که طنزازادبیات جدا باشد!). در قدیمی‌ترین متون و کتیبه‌های ما رگه‌هایی از طنز دیده می‌شود.

همچنین قدیمی ترین متنی که پیدا شده، منظومه ای است به نام درخت آسوریک که درخت خرما با یک بز مناظره می کند… اما آن چیزی که الان به عنوان طنز رایج است فکر نکنم بیشتر از ۸۰ سال عمر داشته باشد.

اگر چه در دیوان شاعران قدما واژه ی طنز و طناز است اما طنزی که به این صورت امروزی رایج است دکتر اقبال آشتیانی مدیر مجله اقبال و دکتر ناتل خانلری و کمی بعدتر زنده یاد: عمران صلاحی اصطلاح یا واژه ی طنز را مطرح کردند.

در ادامه، دکتر کیومرث صابری فومنی مشهور به «گل آقا» در صفحه سوم روزنامه اطلاعات یک ستونی ابداع کردند به نام دو کلمه «حرف حساب»، اگر چه ما تا قبل از پیروزی انقلاب نشریات طنزی داشتیم مثل نشریه توفیق و…. که یکی از قدیمی ترین و طولانی ترین به لحاظ سنی نشریه توفیق بود و سال ۱۳۰۲ مرحوم توفیق این نشریه را امتیازش گرفتند به عنوان طنز تا این که تا ۱۳۵۰ که توقیف شد که تیتر معروفی هم داشت: توفیق توقیف شد و گاهی اوقات طنز با هجو و فکاهه و سایر زیر مجموعه های ادبیات قاطی بود ولی کیومرث صابری سال ۶۳ در ستون دو کلمه حرف حساب طنزی شسته رفته و به قولی خالص را ارایه دادند.

وی در جایی گفته بودند که حتی خانواده ام نمی دانستند گل آقا من هستم و همچنین می گفت یک روز که خدمت حضرت امام(ره) رسیده بودیم آنجا شعری خواندم که یک بیت آن این است البته دقیق حضور ذهن ندارم با این مضمون ( من اگر یک بار بالا می‌روم / با همین نام گل آقا می روم )بعد به حضرت امام (ره )می گویند، گل آقا و نویسنده دوکلمه حرف حساب ایشان است و حضرت امام (ره) در جیب خود دست می کند و سکه ای به عنوان هدیه و صله ای به وی می‌دهد که مرحوم صابری خطاب به امام به مزاح می‌گوید: با این هدیه مملکت ورشکست نشود حضرت آقا. (چیزی در این مضمون) و بعد امام لبخندی می‌زند و یک مشت سکه چند ریالی به ایشان هدیه می‌دهد.

اما در سال ۶۹ اگر اشتباه نکنم هفته نامه گل آقا را امتیازش می گیرد و به اتفاق جلال رفیع برادر همین آقا رضا رفیع که از دوستان نزدیک بنده هم هستند و تعداد دیگری مثل مرتضی فرجیان و… فعالیت مجله را آغاز می کنند.

از همان مقطع بزرگانی مثل مرحوم حالت و بعدها ابوتراب جلی و گویا و صلاحی و دور هم جمع می شوند در دفتر گل آقا که یکی از تاثیرگذارترین نشریه طنز بعد از انقلاب است.

جالب است که از مکتب گل آقا هم درست مثل توفیق تعدادی طنز پرداز به ادبیات و جامعه ادبی ایران معرفی شدند که هرکدام برای خودشان در ادبیات توانستند یلی شوند مثل مرحوم ابوالفضل زرویی نصرآباد و….

و اما در خصوص طنز استان هرمزگان؛ من بارها گفته ام استعداد در جنوب در همه رشته ها و نحله ها بیداد می کند، به ویژه در طنز، منتهی شخصی یا ارگان و اداره ای می خواهد که این ها را کشف کند و استعدادشان را پرورش دهد.

البته چند سالی است کانون پرورش فکری استان و حوزه هنری کارهای خوبی در این زمینه انجام داده اند که جای تقدیر دارد. ولی مثلا در رشته ورزشی اگر مرحوم پرویز دهداری که متخصص کشف استعداد ورزشی بودند همراه تیم ملی امید نیامده بودند استان هرمزگان و به شهرستان میناب نرفته بودند، عباس سرخاب کشف نمی شد، سرخاب پس از این دیدار بود که به تیم امید دعوت شد سپس به استقلال پیوست و بعدهم لژیونر شد و به السد قطر رفت و در نهایت نیز فکر کنم به تیم ملی بزرگسالان کشور دعوت شد.

پس در تمام حوزه‌ها همین گونه است الان در ادبیات فارسی هم که نگاه می کنید بیشتر بزرگان جنوبی هستند یعنی در ادبیات داستانی احمد محمود، رسول پرویزی و صادق چوبک، حسن کرمی و ابراهیم منصفی در شعر و داستان، منوچهر آتشی و یا سیدعلی صالحی، علی باباچاهی، شمسی زاده و… هر کدام از این‌ها جنوبی هستند یا بوشهری و خوزستانی و هرمزگانی هستند و یا اگر استان فارسی هستند که باز هم جنوب است به ویژه در جنوب فارس مثل احمد اکبر پور در لامرد یا در کرمان جنوبش در ادبیات کیومرث منشی زاده و باستانی پاریزی یا منصور علی مرادی، جوشایی دارد. طنز پردازان خوبی هم دارد مثل علی جان سلیمانی، جانعلی خاوند و….که سلیمانی رئیس انجمن شعر جنوب است.

فارس: فرزند هم دارید؟

انصاری: بله، تا دل تان بخواهد! اما درست در روز شعر و ادب فارسی (۲۷ شهریور) فرزندی را به جامعه به ویژه جامعه ادبی تحویل دادیم، دختری به نام یسنا، به امید آن که روزی برسد که به پروین اعتصامی ی، فروغی یا سیمینی تبدیل شود تا هم ادبیات فارسی از زمختی و خشنی اش در بیاید و هم من به ادبیات خدمتی کرده باشم! غیر از این دختر باز هم پسر و دختر دارم که آنها هم قریحه طنز خوبی دارند.

فارس: جایگاه شعر و ادب فارسی در جهان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

انصاری: در جهان ما را با ادبیات فارسی می شناسند البته ادبیات فارسی و دین مکمل همدیگر هستند. در صد سال اخیر جمعی از بزرگان جهان نشسته اند و نظر داده اند برای انتخاب ده شخصیت برتر جهان در زمینه ادبیات. جالب این است که ۵ شاعر ایرانی (مولانا و خیام و حافظ و سعدی و فردوسی) نیز در کنار گوته و …. هستند که به هر حال از این ده نفر ۵ نفر ایرانی هستند.

بنابراین ادبیات فارسی واقعا در جهان برای خودش حرفی برای گفتن دارد هر چند در چند دهه یا قرن اخیر حتی بزرگانی نیز برای نوبل ادبیات کاندیدا شده بودند ولی در شعر فارسی مشکلاتی وجود دارد چون شعر باید ترجمه شود و ترجمه شعر فارسی هم خیلی مشکل است به همین دلیل نتوانستیم چهره ای جهانی داشته باشیم که مثلا برنده نوبل ادبیات و…بشوند. به عنوان مثال؛ شما اگر بخواهید شعر حافظ را ترجمه کنید به مشکل بر می خورید مثلا حافظ می گوید: ساکنان حرم ستر و عفاف و ملکوت / با منِ راه نشین باده مستانه زدند…. و ابیات دیگری که به هیچ عنوان نمی شود به لاتین یا ….ترجمه کرد.

ترجمه این ابیات به زبان های دیگر و رساندن مفهوم شعر کار دشواری است به همین جهت تا کنون نتوانسته ایم از ایران برنده جایزه نوبل داشته باشیم. حتی ذبیح الله منصوری یک کتابی به نام منم تیمور جهانگشا چاپ کرده بود ایشان بیان کرده است زمانی که تیمور لنگ به فارس می‌آید و آنجا را تصاحب می کند، بزرگان فارس در شیراز در یک مجلسی نشسته بودند و یک پیرمرد نابینایی نیز در آنجا بوده گفتند این خواجه محمد شمس الدین حافظ شیرازی است، تیمور لنگ که ظاهرا انسان با سوادی بوده است از وی سؤالاتی در خصوص اشعارش می پرسد و حافظ نیز توضیح می‌دهد که بعد مشخص می‌شود برداشتی که تیمور از این بیت: «ساکنان حرم…..» داشته است، چقدر با منظور شاعر فرق می‌کند.

در هر صورت افتخار ما این است که در مملکتی زندگی می‌کنیم که در صد سال اخیر در بین ده نفر برتر شعر و ادبیات جهان ۵ نفر ایرانی حضور دارند و ما باید از این مقوله به خود ببالیم.

فارس: از روی آوردن خودتان به ادبیات بگویید؟ چند کتاب چاپ کرده اید؟ از خاطراتتان برایمان بگویید؟

انصاری: در زمینه ادبیات من واقعا در این اقیانوس قطره ای بیش نیستم و هیچ ادعایی هم ندارم. حدود اوایل دهه ۷۰ بود که من برعکس دوستان مطبوعاتی استان‌ها و کسانی که با جراید محلی همکاری می‌کنند من از مجلات کثیرالانتشار شروع کردم و بعد سمت مجلات محلی آمدم.

اواسط دهه ۷۰ اولین مجله ای که با آن کار می کردم اطلاعات هفتگی بود یک صفحه داشت به نام شنگول آباد که مسؤولش آقای عباس خوش عمل بود شاعر و طنز پرداز خیلی خوبی است. شعرهای آیینی هم می‌گوید. آن صفحه تبدیل شد به شکرخند و مسؤولش عوض شد و یحیی وکیلی زند که نام مستعارش «ی وکیل باشی» بود به جای ایشان آمد و اهل شمال بود و من با وی همکاری می‌کردم.

اولین شعری که سرودم در واقع شوخی با دوست خودم بود، در اصل من از دوستم طلبی داشتم که قرار بود یک ماهه پرداخت کند ولی نداد، اسمش پرویز بود، در جایی نشسته بودم (در آن زمان با مرحوم حاج علی مظفری خورگویی جایی همکار بودیم ) یک لحظه خودکارم را برداشتم و یک شعر نوشتم. الان ذهنم یاری نمی کند چه شعری گفتم اما خیلی مشکل فنی داشت آن شعر را از طریق یکی از دوستان به دست پرویز رساندم و بلافاصله صبح روز بعد پرویز بدهی خود را به من پرداخت.

همان شعر را برای آقای یحیی وکیلی زند فرستادم که او جواب نداد و دفعات بعد اشعاری برای اطلاعات هفتگی فرستادم با عنوان “شرکت واحد” که بعد از مدتی دیدم چند بیتی از شعر من چاپ شده است و استاد وکیل باشی درباره من نوشته بود: با این پشتکاری که شما دارید در آینده یکی از شاعران موفق طنز پرداز خواهید شد و یک چند بیتی به برای من سروده بودند. (راشد انصاری با این پشتکار /صاحب ده جلد دیوان می شود) ولی ایشان نمی‌داند که الان من صاحب ۱۴ دیوان هستم در زمینه طنز. البته به نیت ۱۴ معصوم (ع). یکی از دوستان گفت چقدر کتاب چاپ می کنی؟ گفتم من به نیت ۱۴ معصوم ۱۴ کتاب و احتمالا به ۱۲۴ هزار پیغمبر هم برسم (می‌خندد) این شد که من در همان ایام با مجله ای به نام خورجین که فکاهی بود و مجله طنز پارسی و دنیای طنز و پسران و دختران و….همکاری می‌کردم.

اما در زمینه طنز کم کم با مجله گل آقا هم در مقطع کوتاهی همکاری کردم و چند سالی که گذشت مرحوم حاج علی مظفری خورگویی با زنده یاد: آقای قاسم کرمی مدیرمسؤول فقید صبح ساحل تماس گرفت و گفت شما یک همشهری دارید که در شعر و خبرنگاری و طنز خیلی استعداد دارد و آقای کرمی درخواست کرده بود که من به دیدنش بروم.

بعد از دیدار با وی، آقای خورشید زاده سردبیر آن ایام صبح ساحل من را فرستادند برای تهیه خبر در سال های ۷۵ و ۷۶ بود البته دقیق به یاد ندارم. در واقع من از مطبوعات کشوری کشیده شدم به سمت مطبوعات محلی و از آنجایی که تاکنون هر مقام و عنوانی کسب کرده‌ام از طریق چاپ آثارم در مطبوعات محلی از جمله ندای هرمزگان بوده است خودم را مدیون مطبوعات محلی به ویژه ندای هرمزگان می‌دانم.

و جالب است اولین دستمزدی که گرفتم از آقای خورشید زاده بود، یادم است در پاکتی مبلغی پول گذاشته بود به خانه که رسیدم پاکت را باز کردم و حدود ۴۰ اسکناس هزار تومانی نو برای ۴۰ شعر طنز که آن زمان‌ها در صفحه سوم روزنامه صبح ساحل ” در آیینه طنز” چاپ شده بود گذاشته بود.

گفتنی است، در پایان خالو راشد یک جلد کتاب خالوبندی را به مدیر خبرگزاری فارس هدیه کرد. همچنین از خدمات سی ساله خالو راشد در عرصه فرهنگ و ادب فارسی به خصوص طنز منظوم و منثور تقدیر بعمل آمد.

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر