کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو :
- در”سه گاه”، نماز می خوانم!
- فرمان پرایدم “راست” بود، “چپ”اش کردم!
- هنور مرا بلد نشده بود، مُدام در آغوشم گم می شد!
- اگر”پرستو” با “بهار”بیآید، هر دو را هووی”پائیز”می کنم!
- با زبان مادری، با پدرم سخن می گویم!
- برادرم “خز”شده بود، پدرم پوست اش را کند!
- تا از خواب می پَرَم، رگِ خوابم رگ به رگ می شود!
- “ماه”واره بود، بسویش پارازیت فرستادم!
- به”یاد”من “ماند”، “بخاطر”دیگری”رفت”!
- چون نتوانست از من چشم بردارد، گوشم را بُرید!
- برای بوسه بارانِ تو، لب هایم اَبری شده اند!
- در حدّ مرگ دوستم دارد، ملک الملک!
- “کار می کند”، فکر همسرم در جیبم!
- پنهان می کنم پولهایم را، مهربان که می شوی!
- خرِ”مراد”را، مریدان سوار می شوند!
- شاطر”چانه”میزد، برای تخفیف!
- نتوانستم گوشش را “بکشم”، “سنگین”بود!
- خطِ عابر”پیاده” را، “سواره” نمی توانم بخوانم!
- دستِ ادب را به”سینه”اش زدم!
- پایش”در رفت”، تنه اش ماند!