menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

کاریکلماتور : آنقدر زمان دیر گذشت که ساعت ام خوابید!

کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) :

  •  چون خواب ام”سنگین”بود، نمی توانست از سرم بِپَرَد!
  •  آرزویم در اثر پیری درگذشت!
  •  آواز مگس را، “تارِ”عنکبوت همراهی می کند!
  •  دل می دهم و”قلوه”می گیرم، تا کوچه های محلّه را”قلوه”کاری کنم!
  •  با صدای تیز ام، گوشش را بُریدم!
  •  خانه خراب شدم، وقتی خواستم کشورم را آباد کنم!
  •  بیمه نبودم، وقتی “تصادفی” از ذهن ام گذشتی!
  •  با پیک نیکی به پیک نیک رفتیم که سابقۀ سیخ و سنگ داشت!
  •  “زیبا”می خندید که چون”خاطره” و “پاییز”و”باران”دوست اش داشتم!
  •  “سحرخیز”بود، در زندان!
  •  زیر باران “شلّاقی”، جای ارشاد اش درد می گرفت!
  •  با عینک”دوربین”ام، عکاسی می کنم!
  •  وقت خواب، “رختِ”خواب ام را می پوشم!
  •  از بَس تنهایی”کشیده”ام، آتلیّه ام جا ندارد!
  •  با ورود پاییز به باغ، گلها پرچم هایشان را بحالت نیمه افراشته درآوردند!
  •  به هنگام وداع، اشکِ خداحافظی درآمد!
  •  پس از هر دوری، “نزدیکی” است!
  •  پاییز درختان سبز را، خودی نمی داند!
  •  تا دلش”قرص”شد، قورت اش داد!
  •  برای”کشیدن”زیپ دهانش، ترازو خرید!
  •  با اینکه هفت خط بود، ساده می پوشید!
  •  وقتی سر به زیر شد که از پا آویزانش کرده بودند!
  •  بی”داد”گفته بود، کسی نشنیده بود!
  •  آفتاب”خورده”بود، نور بالا می آورد!
  •  وقتی چک ام “برگشت”، به پیشوازش رفتم!
  •  واژه ها با عبور از بین دندانهایت، مروارید واژه می شوند!
  •  پیش از آنکه دست ردّ به سینه اش بزنم، مردود شد!
  •  تا روی سگ اش را بالا آوردم، دهان ام را شستم!
  •  برای سبک کردن استخوان، مغز استخوانهایم را تخلیه کردم!
  •  آنقدر زمان دیر گذشت که ساعت ام خوابید!
chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر