- چون خوابم “سبک” است، با وزنه می خوابم!
- تا از خواب می پَرَم، رگِ خوابم رگ به رگ می شود!
- از وقتی گوشم “سنگین”شده، عمیق تر می خوابم!
- با قلمِ دوربین اش، “عکس” می نوشت!
- نگاهم بودار شد، وقتی”سیر”نگاهت کردم!
- برای کاشتنِ مو، سرش را شخم زدم!
- بادیدنم، “هوایی”شد پریِ”دریایی”!
- از نسل”سوخته”بود، به”حقّه”می چسباند!
- به شکم بسته بود، چراغِ پی سوزش را!
- سرِ سفره ترازو آوردم، برای”کشیدن” غذا!
- “چنگ”می زنم، در ارکستر گیسوانت!
- با اینکه”میز”بان بود، صندلی ها را هم می پائید!
- یا الله می گفت، تا”سرباز”می دید!
- روز درختکاری، به “نهال” صندلی تعارف کردم!
- آنقدر سر سنگین شده ام که نمی توانم از جایم بلند شوم!
- ماهی را خوب از “آب”در آورد، آشپز!
- سفینه در ماه، به”زمین” نشست!
- چون آدم بد”پیله”ای هستم، “پروانه”ام نمی شود!
- پدربزرگم نَفَس آخرش را روی ترازو” کشید”!
نویسنده : ابوالقاسم صلح جو
یک دیدگاه
سجاد حقیقی:
عالی استاد