menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

صمد مقدمی

هنر ادبی انتقاد از طریق استهزاء

صمد مقدمی :

به طور معمول یک اثر “طنز” در تمامی جزئیات خود طنز نیست. این مسئله متأثر از ابزارهایی است که طنزپرداز برای خلق اثر خود از آن بهره می برد. ابزارهایی همچون تسخر، استهزاء، شوخی، مطایبه و گاه هزل و هجو.
طنزپراز برای خلق اثر خود به فراخور و گاه از روی سلیقه، به برخی از این ویژگی‌ها رجوع می کند. اما به هر ترتیب، نه همه این ویژگی‌ها، که یک ویژگی اصلی و برجسته است که اثر را در ژانر “طنز” قرار می دهد. این ویژگی، نه تنها مهمترین ویژگی اثر است، بلکه تنها ویژگی‌ ای است که در صورت فقدان آن در متن و بطن اثر به طور قطع می توان از طنز بودن آن چشم پوشید؛ انتقاد.
انتقاد اساس خلق طنز است. اما همین انتقاد نیز به تنهایی نمی تواند دلیل وجودی طنز باشد. چرا که یک اثر صرفاً انتقادی، مقاله و یا گزارش و… علمی خالی از طنز تواند بود و بس. “خالی از طنز”. این شاید بهترین عبارت برای جدا کردن اثر طنز از غیر آن، در خصوص ویژگی انتقادی آن باشد.
“خالی از طنز” را به جای “جدی” به کار می بریم تا بر جدی بودن اثر طنز تأکید کرده باشیم. و از این رهگذر به موضوعی در طنز بپردازیم که در آن نه شوخی، نه مطایبه و نه هجو راه نیافته است. حتی اگر ردی از هزل نیز به چشم آید، نه جنبه سرگرمی و فرح، که جنبه توبیخ و تحکم دارد. و چنین است که اثری خالی از این ویژگی‌ها(حتی در اثر سوء برداشت مخاطب نیز) خنده انگیز و مفرح نخواهد بود و اثری که خنده انگیز و مفرح نباشد، به طور معمول در میان مخاطبان(از عوام تا خواص) گمان طنز در آن نمی رود. پس چگونه است که ما چنین اثری را طنز می شناسیم؟
عامه مخاطبان، به محض شنیدن خصیصه طنز، برداشتی شاد و مفرح از اثر دارند. گویا آنچه عمدتاً مورد نظر است، اثری با مختصات سرگرم کننده مضحک است. چنین تصوری شانه‌به‌شانه کمدی می ساید. (مهمترین ویژگی کمدی خنده انگیز و مفرح بودن آن و البته خالی از فاجعه بودن آن است. حتی اگر فاجعه ای در کار باشد شکل ارایه آن و روند آن چنان است که به خوشی می انجامد.) و این نگاه در میان عموم فعالان و دانش آموختگان ادبیات و هنر نیز شایع است.
اما چگونه است در اثری که دیگران گمان طنز نمی برند، ما تأکید بر طنز بودن آن داریم؟ باید اشاره کرد که چنین آثاری چنان هنرمندانه بیان شده اند که در ظاهر مرزی میان آنها و کلام انتقادی صرف به نظر نمی رسد و معمولاً امر بر مخاطب مشتبه می‌شود. آثاری از این دست، از اطلاعات و شناخت پیشینی عبور می‌کنند:

ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
(حافظ)
به کوی میکده دوشش به دوش می بردند
امام شهر که سجاده می کشید به دوش
(حافظ)
البته گذر از اطلاعات پیشینی و شناختی که بر پایه این اطلاعات شکل گرفته است، دشوارتر از معرفی خود به عنوان اثر طنز نیست.می توان گفت “پسند عام” مهمترین ابزار شهرت است. پسند عام می تواند وجوهی از ویژگی‌های یک امر را که خود می خواهد، زبانزد کند. چرا که این وجوه را اصل و تمام آن امر می بیند و می داند. این نگاه با ویژگی‌های هر امری چنان می کند که برخی وجوه متمایز و یا متناقض با وجوه مورد نظر و شناخته شده پسند عام به چشم نیاید؛ و حتی گاه به انکار آنها بینجامد.
مثلاً وجه خندانندگی در طنز با عدم خندانندگی متناقض می نماید و با گریانندگی متضاد. و گاه یک ویژگی را چنان تعمیم می دهد که در تعمیم نزد عموم، ویژگی اساسی و به قولی تکوینی به نظر آید. همچون خنده برای اثر طنز.این گونه است که ماحصل پسند عام، نظر عام است و نه صرفاً نظر عوام. نظر عام یا تعریف عام. این تعریف عام است که ویژگی‌های مورد تأیید خود را با توسل به میزان شناخت اکثریت مخاطبانش رسمیت می بخشد. و ازهمین قرار، گاه برخی ویژگی‌ها را به جای هم قالب می کند. چنان که توهین و تمسخر نسبت به شخص طنز قلمداد می شود و چنین بیانی اگر در اثنای اثر طنز رخ نموده باشد، خود شاهد مثالی قرار می گیرد برای اثبات مدعای تعریف عام. در این بین فراموش می شود که تعریف عام لزوما دقیق و درست و جامع نیست و حتی گاه از اساس اشتباه است. مثل جابه جایی تعریف هجو و هزل. چنان که گاه به بهای گمانِ نگهداشتن جانب اخلاق، از این بیت حافظ تعجب می کنند:
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می خورد
پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف
این “هنر ادبی انتقاد از طریق استهزاء سوژه مورد نظر”۱ طنز است. در جای دیگر می گوید:
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است
به عبارتی، هرچه از بار شوخی در طنز کم می شود، مخاطب از موضع خود پس تر می نشیند. به ویژگی‌هایی چون تهاجم، توبیخ یا تحکم عاری از شوخی کمتر اعتنا می شود و غالباً سعی می شود از زاویه طنز خوانده نشود؛ فارغ از اینکه تهاجم یا توبیخ منطقی است یا خیر. از توهین یا اتهام نابجا مبراست یا خیر. حال اینکه در طنز، تحکم یا توبیخ متوجه رفتار، تفکر و باور نادرست اکتسابی است. استهزاءو تسخر به شکلی رندانه و با بهره گیری از شناخت و کاربرد دقیق زبان رقیق شده است. و البته آماج آن شخصی نیست. و اگر نیک بنگریم، متوجه می شویم که چنین عملی از جانب طنزپرداز از عکس العمل خصمانه در امان می ماند :
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به زمال اوقاف است

در ادامه، به دو غزل و دو قطعه نیمایی از مجموعه “دلقک و شاعر دربار“۲ می پردازیم و سعی خواهیم کرد از طنزی بگوییم که معمولاً از تعریف عام دور می ماند. در غزلی با عنوان “در خزان”(ص۷) با تصویر فضایی تراژیک روبرو می شویم که با اضافه شدن بیت دوم بهتر است بازگردیم و بیت نخست را در پرتو بیان بیت دوم بخوانیم :
وه چه شوم و وحشتناک زرد در خزان مردن
سرو بودن و آخر در تنور نان مردن
در پرتو بیت دوم است که متوجه میل خود خواسته سوژه طنز در رسیدن به عاقبتش می شویم :
ترس من نه از مرگ است می هراسم از ماندن
مثل دیگران بودن، مثل دیگران مردن
طنزی فاخر. خالی از خنده؛ همراه با توبیخ؛ آمیخته به استهزاء و تأسف. و در ادامه، استفاده از بیانی آیرونیک برای به تصویر کشیدن گناهکاری سوژه مورد نظر :
بره‌های پرواری از چرای بی عاری
سرنوشت شان باری بر در دکان مردن
آی باد غارتگر،از گناه ما مگذر
شیوه شقایق‌هاست سرخ و بی نشان مردن
این غزل،نقدی گزنده و تلخ است که با بهره گیری از هنرمندی شاعر در پرداخت طنز در اثنای ابیات، موقعیت و احوال تأسف بار و سزاوار نقد سوژه را به روشنی پیش چشم مخاطب قرار می دهد.
در بیت ماقبل پایانی نیز (پس از رجز شاعرانه بیت پنجم ) بیان طنز رخ نموده است :
با تو با توأم ای مرگ، ما حریف می دانیم
در تبار ما رسم است رو به آسمان مردن
آی مرغ آتشزاد،قسمت کلاغان باد
هم در آشیان زادن، هم در آشیان مردن
غایت سرافرازی اهتزاز بر دار است
جان بی قرار ما، فدیۀ چنان مردن
این رویه در غزل “من ایستادم” (ص۱۴) به گونه ای دیگر اتفاق افتاده است.
با طعنه به تعریف عام “پیروزی و شکست”. در بیت دوم، سبب تناقض نمایی بیت اول بر ما روشن می شود.
موضع دو بیت نخست، انتقادی است بر فضای حاکم و رایج در میان عموم یک اجتماع.
تعریضی به تعریف عام گروهی که سر در جهل و نادانی خود فروبرده اند :
من ایستادم اما فراز قله پست
من ایستادم اما خوشا کسی که نشست
من ایستادم این سان صبور و پا بر جا
چه بود حاصل صبرم؟ شکست پشت شکست
ولی صدای شکست مرا کسی نشنید
شبیه سنگ مزاری که در سکوت شکست
شکست سنگ ولی خواب‌ها نمی شکند
کجاست ناله شب زنده دار و نعره مست؟
چه سود از وزش باد و موج در مرداب؟
که موج وهم میان سراب‌ها هم هست
به موج و باد مگر زنده می شود مرداب
که سر به باد سپردند قوم مرده پرست؟
راوی از تصویر کردن احوال خویش در میان سوژه مورد نظرش(هم پالکی‌های دیروز) به تصویر کردن احوال سوژه(مانده در خویش و شعار خویش و رکود خویش) سوق می یابد و پس از طعنه سه بیت نخست، طی سه بیت دیگر به تسخر و توبیخ و استهزاء سوژه می‌پردازد. این بیان در دو بیت ادامه شعر با هنرمندی اوج می‌گیرد و در دو بیت پایانی با بیانی کنایی فروکش می‌کند :
در این خیال که هر قطره می شود دریا
امید، قطره به قطره به یکدگر پیوست
این بیت که ظاهری امیدوارانه دارد، مقدمه ای می‌شود تا ضربه طنز بیت بعد کاملاً مهلک و کاری باشد :
به هرچه جاری و پیوسته بود پیوستیم
زمانه، جاری و پیوسته هرچه بود گسست
طنزی فاخر و البته بسیار تلخ که نه تنها مفرح و حتی خنده انگیز نیست، بلکه لبخند تلخ نیز به بار نمی آورد. و خاکستری که نهایتاً بر جای می ماند :
چه مانده است بجز باد سرد افسوسی
از آن امید و از آن زنده بادها در دست؟
به غبطه می‌گویم خوش‌به‌حال قاصدکی
که رفت بر باد اما به باغ امید نبست
این دست طنز ارجمند در شعری کوتاه با نام “جلاد۳”(ص۶۱) با بیانی آیرونیک اجرا شده است. تصویری موحش از وضعیت انسان در دو سوی یک موضوع :
شبی پرکار طی شد
همچنان در خواب سنگین شهر بی فریاد
به خانه می رسد جلاد
بار خستگی بر دوش
چراغ خانه اش روشن
چراغ خانه‌های دیگران خاموش
و شعر کوتاه “جلاد۲”(ص۶۳) را که نقدی گزنده است بر سکوت و بی خبری “شاعر” از همه جا بی خبر و سر در لاک شعر؛ همراه با توبیخ و استهزاء :
چه فرصتی شاعر!
مجال خواندن یک عاشقانه منظوم
میان نعره جلاد و ناله محکوم
چه فرصتی شاعر!
چه بزدلانه! چه شوم!

پی‌نویس :

۱ــ “طنز هنر ادبی انتقاد از طریق استهزاء سوژه مورد نظر است”(فرهنگ توصیفی اصطلاحات ادبی،ص۴۶۸/ ام.اچ.ایبرمز، جفری گالت هرفم/سعید سبزیان/تهران، رهنما،زمستان ۱۳۸۷ )

منبع : روزنامه اطلاعات

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر