menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

سید عبدالجواد موسوی

هزل و طنز در زبان مولوی

سیدعبدالجواد موسوی :

«مولانا» لقبی است که علاوه بر جلال‌الدین محمد بلخی، به بسیاری از بزرگان عرفان و ادب اسلامی اعطا شده، اما گویی این لقب بیش از همه درخور صاحب «مثنوی معنوی» و «دیوان شمس» است؛ چنان‌که حتی اگر این لقب را بدون هیچ پسوندی به‌کار ببریم خواه‌ناخواه نام حضرت جلال‌الدین به ذهن می‌رسد. مولانا در «فیه‌مافیه» به صراحت می‌گوید من از شعر بیزارم و آنچه به نام شعر می‌‌گویم بنا به خواست و تقاضای دیگران است. این معنا البته صرفا خاص ایشان نیست. صاحب قابوس‌نامه نیز می‌گوید شعر از برای مردمان گویند نه از بهر خویش. اشتباه نکنیم؛ این حرف‌ها به معنای انکار هنر شعر نیست، بلکه بدین معناست که شعر بماهو شعر در نزد این عزیزان ارزش چندانی ندارد. شعر به‌مثابه یک اثر هنری خواهان بسیاری دارد؛ پس می‌توان از این طریق حقایقی را به گوش طالبان مهر و معرفت رساند.

امیدوارم از سخنانم برداشت ایدئولوژیک نشود و مخاطب عزیز گمان نکند که این گروه، هیچ شأن هنری‌ای برای شعر قائل نبودند و صرفا از آن برای بیان عقاید و اندیشه‌های خود سود می‌جستند. البته که آن‌ها شعر را محملی برای بیان باورها و عقاید خود می‌دانستند اما درست به همین دلیل از شأن هنری آن هم غافل نبودند؛ چراکه به این نکته وقوف داشتند که سخن هر مقدار آراسته‌تر و پیراسته‌تر باشد در نفوس و عقول مردم نفوذ و تاثیر بیشتری دارد. حضرت مولانا که می‌گفت: مفتعلن، مفتعلن کشت مرا، از سر تعارف و اغراق نمی‌گفت. حقیقت سخن او در حصار و چارچوب تنگ وزن و قافیه نمی‌گنجید. وزن و قافیه او را به زحمت می‌انداخت اما با این‌حال هیچ‌گاه ترک وزن و قافیه نگفت؛ چراکه می‌دانست همین وزن و قافیه واسطه ارتباط او با خلق خداست…

به نظر این بنده حقیر، هیچ شاعر قابل اعتنایی را نمی‌توان یافت که نسبت به مخاطب بی‌اهمیت باشد و این البته به عوام‌زدگی و درافتادن در مناسبات تاریخ‌مصرف‌دار روزمره، هیچ دخلی ندارد. اتفاقا شاعری که به مخاطب اهمیت می‌دهد سخن خود را همچون شاعران بزرگ پارسی به‌گونه‌ای تدارک می‌بیند که تا روزگاران دراز در ذهن و ضمیر مخاطب خوش‌ذوق و سختگیر فارسی‌زبان پا سفت کند. مثال بارز و عینی‌اش، حضرت لسان‌غیب خواجه حافظ شیرازی که از پس قرن‌ها سخنش تازه‌ترین سخن زمانه ماست. این‌ها را گفتم تا بگویم وقتی صاحبدلی بیزار از شعر، بدین حد به مخاطب اهمیت می‌دهد که برای رضای خاطر او دیوان حجیمی از مفتعلن مفتعلن فراهم آورد، بدون هیچ شک و تردیدی از «طنز» که پرمشتری‌ترین متاع عالم کلام است، چشم‌پوشی نخواهد کرد.

بهره‌گرفتن مولانا از طنز کاملا آگاهانه و هشیارانه است. از شگفتی‌ها و کیمیاگری‌های ویژه مولانا همین درهم‌آمیختگی عالم هشیاری و مستی است. او به همان اندازه که خودآگاه است، ناخودآگاه است. به همین دلیل هریک از آثار سه‌گانه او زبان خاص خود را دارد. در «فیه‌مافیه» زبان مولانا، زبانی فراگیر است؛ چراکه مخاطب فیه‌مافیه آمیخته‌ای از خاص و عام است. در آن مجالس، هم عالمان مخاطب مولانا بوده‌اند و هم عامه مردم، و او ناچار بود برای تصرف در اذهان پامنبری‌هایش زبانی را برمی‌گزیند که هم خاصان را خوش آید و هم مقبول عوام افتد. «مثنوی معنوی» دربرگیرنده همان مفاهیم و معانی است و حتی برخی از تمثیل‌ها و حکایات طابق‌النعل بالنعل در فی‌مافیه آمده است، اما ظاهرا از آنجا که در مثنوی بیشتر خواص مخاطب بوده‌اند، مولانا از ثقیل و رمزی سخن گفتن پروایی نداشته است.

غزلیات پرشور شمس اما یکسره حکایت دیگری دارد. غزل، ساحت تجلی روح شوریده و شیدای حضرت مولاناست. او به هنگام غزل‌گویی دیگر نه فقیه است و نه عالم متکلم فرهیخته؛ دیوانه‌ای است پای‌کوبان و دست‌افشان که با سماع فلک‌فرسایش قصد برهم‌زدن مناسبات و عادات زمانه را دارد. پس جلال‌الدین به اختیار و از سر خود به «طنزآوری» روی آورده است، یعنی ذاتا طنزآور نیست. فی‌المثل انوری شاعری است بالذات طنزنویس. ا

و حتی در مدایح و شکوائیه‌هایش شوخ‌وشنگ است و لحنی مطایبه‌آمیز و طنزآورانه دارد. البته، حضور عارف نامدار و شگفت‌انگیز عالم اسلام شمس‌الدین ملکداد تبریزی را در زندگی و نحوه نگاه مولانا به هستی نمی‌توان نادیده گرفت. شمس که جان و جهان مولانا را دیگرگون کرد و او را از فراز منبر فقه و کلام به کوی و برزن شاعری و عاشقی کشاند، دیوانه بزرگی بود که در کلام برنده و آتشینش، جنون کبریایی موج می‌زد؛ کلامی که هنوز هم غریب می‌نماید و با کلام دیگر عارفان نامی پارسی‌زبان یکسره متفاوت است … بی‌پروایی، ستیهندگی و به سخره گرفتن دعوی پرمدعیان، از ویژگی‌های بارز طنز مولاناست، ویژگی‌هایی که در جای‌جای مقالات شمس تبریزی به چشم می‌خورد و تأثیر آنها بر سخن مولانا کاملا آشکار و غیرقابل انکار است. سخن گفتن درباره طنز در مثنوی معنوی، در این مجال اندک میسر نیست. با این‌همه گمان می‌کنم ذکر یکی- دو نکته در این مقام خالی از لطف نباشد. اول آن‌که غالب آنچه از مثنوی بر زبان ما جاری است و درواقع به زندگی ما راه یافته و به‌عنوان امثال و حکم در زبان روزمره از آن استفاده می‌کنیم، ابیات یا مصاریعی است که به‌جرأت می‌توان «طنزآمیز»شان خواند که از آن جمله‌اند:

گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن/ گفت خود پیداست از زانوی تو/ای برادر ذکر نیک آورده‌ای- لیک سوراخ دعا گم کرده‌ای

کی توان حق گفت جز زیر لحاف/ صید گرگانند این ابله رمه/ آن کدو پنهان بماندت از نظر

و این خود گواه دیگری بر تأثیر و نفوذ کلام طنزآمیز است.

اگرچه هزالی در شعر فارسی امر چندان پسندیده‌ای نیست اما باید حکیم سنایی غزنوی و مولانا جلال‌الدین محمد بلخی را در این میان مستثنی کرد؛ شاعرانی که هزل را شأن و مرتبتی دیگر بخشیدند. البته حکیم سنایی در این میان سهم کمتری دارد اما جناب مولانا هزل‌هایی دارد که با هیچ تمهیدی نمی‌توان لغو و بیهوده فرض‌شان کرد. ظاهر سخن حضرت مولانا هزل‌آمیز است اما در معنا کاملا رویکردی دیگرگونه دارد. در مثنوی معنوی ایشان حکایت‌هایی نقل می‌شود که هم در لفظ و هم در معنا در اوج رکاکت قرار دارد اما نتیجه‌ای که مولانا از آن حکایت‌ها می‌گیرد کاملا موضوع را دگرگون می‌کند و به آن رنگ‌وبویی دیگر می‌بخشد؛

چندان‌که مخاطب زشتی الفاظ را کاملا از خاطر می‌برد و ذهن و ضمیرش معطوف به معنای حکیمانه‌ای می‌شود که مراد و منظور شاعر است. تابوشکنی‌هایی که حضرت مولانا انجام داده است جز با زبان طنز با هیچ زبان دیگری میسر نمی‌شد. مولانا در پرتو زبان طنزآمیز است که می‌تواند دین‌فروشان و صوفیان و دیگر صنوف بانفوذ عصر خود را آن‌چنان به تمسخر بگیرد. او با زبان طنز می‌تواند گروهی از سوگواران را که از حقیقت سوگ و شهادت غافلند، ریشخند کند. تا بزرگ‌ترین تابوشکنی‌های محتوایی و صوری را در تاریخ شعر فارسی رقم بزند.

(این متن، بخشی از مقاله‌ای است با عنوان «تأملی در طنزنوشته‌های هشت تن از سرآمدان شعر فارسی»، که پیش‌تر در «کتاب طنز۷» منتشر شده است.)

منبع : روزنامه اعتماد

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر