بگو ماهم بخندیم ۱
نویسنده: شهرام شفیعی
تصویرگر: رضا مکتبی
گروه سنی: کودک
قیمت: ۴۰,۰۰۰ ریال
موجودی: ۱۰
قطع: رقعی
نوع جلد: شومیز
سال چاپ: ۱۳۹۱
تعداد صفحه: ۸۴
شابک: ۹۷۸-۹۶۴-۳۴۹-۹۰۲-۰
ـ فکر کن: یک روز صبح، در آسانسور را باز میکنی. میبینی یک شیر نر با دهان باز، توی آن است … در این لحظه، چه میگویی؟
ـ میگویم: صبح به خیر قربان! … من از پلهها استفاده میکنم!
***
بگو ماهم بخندیم ۲
نویسنده: شهرام شفیعی
تصویرگر: رضا مکتبی
گروه سنی: کودک
قیمت: ۴۰,۰۰۰ ریال
موجودی: ۱۰
قطع: رقعی
نوع جلد: شومیز
سال چاپ: ۱۳۹۱
تعداد صفحه: ۸۴
شابک: ۹۷۸-۹۶۴-۳۴۹-۹۰۳-۷
مسئول غذا دادن به تمساحها، بازنشسته شد. اما باید این کار را به نفر بعدی یاد میداد. بنابراین، دو نفری، با مقداری گوشت الاغ، به داخل قفس تمساحها رفتند.
ـ گوش کن جوان… تمساحها بوی کسی را که همیشه به آنها غذا میدهد،میشناسند. یعنی به او حمله نمی کنند. یادت باشد جوان، هیچکس دیگری نباید توی قفس بیاید. چون تمساحها او را در یک چشم به هم زدن، درسته قورت میدهند… کجایی جوان؟… ای بابا این جوان چرا ناپدید شد؟!
***
بگو ما هم بخندیم ۳
نویسنده: شهرام شفیعی
تصویرگر: رضا مکتبی
گروه سنی: کودک
قیمت: ۴۰,۰۰۰ ریال
موجودی: ۱۰
قطع: رقعی
نوع جلد: شومیز
سال چاپ: ۱۳۹۱
تعداد صفحه: ۸۴
شابک: ۹۷۸-۹۶۴-۳۴۹-۹۷۱-۶
مسابقه پرخوری، ساعت یازده صبح شروع شد. تا ساعت یک و نیم، بهرام چهار صد تا ساندویچ و دویست کاسه آش خورد. داور مسابقه اعلام کرد که بهرام برنده مسابقه است. بعد، جایزه را آورد و از بهرام پرسید: «به نظرت الان وقت چی است؟»
بهرام نگاهی به ساعت مچیاش کرد و گفت: «وقت ناهار است!»
***
بگو ما هم بخندیم ۴
نویسنده: شهرام شفیعی
تصویرگر: رضا مکتبی
گروه سنی: کودک
قیمت: ۴۰,۰۰۰ ریال
موجودی: ۱۰
قطع: رقعی
نوع جلد: شومیز
اوّلی: «دوستم توی دریا خفه شد. هرچه به او تنفّس مصنوعی دادیم، خوب نشد.»
دوّمی: «خب باید به او تنفّس واقعی میدادید!»
انتشارات پیدایش