به مناسبت 17 مرداد ماه، روز خبرنگار
مصاحبه*
محمود سلطاني / آذين :
روز، روز خوبي بود. ساعت هم خوب بود. عصر روز پنج شنبه و خيابان ها هم شلوغ و پلوغ. همه جور آدمي توي خيابان در رفت و آمد بودند. زن، مرد، پير، جوان، باسواد، بيسواد، خانهدار، راننده تاكسي، دانشجو، بيكار، استاد دانشگاه، كاسب، معلم، سرباز.
خبرنگار تازه کار با بيش از صد نفر صحبت كرد تا سرانجام چند نفري از آنها حاضر به مصاحبه شدند. او هم متن سؤالي را که منشي سردبير از توي رايانة چاپ کرده و به دست او داده بود، براي يك يك كساني كه حاضر به مصاحبه شدند مطرح كرد:
«همانگونه كه ميدانيد، امسال يك مقام آگاه در برنامة پنجم توسعه، بيش از پنجاه درصد از مصرف داروها بدون دستور وزارت خارجه در پكن برگزار ميشود. اينك در آستانة كشورهاي آسياي ميانه و عراق كه موجب بيماري ليگ برتر اين دوره از دستور كار گروه پنج بعلاوة يك اعلام كرده اوراق مشاركت مسابقات هندبال براي تسهيل ازدواج جوانان يك رقمي خواهد شد. بنابراين شاخص سهام فلزات در جشنوارة فرهنگي دانشگاه آزاد از ميدان راهآهن اندكي تا قسمتي ابري پيشبيني مياندازند. اينك از شما بهعنوان پشت درهاي بسته كه تقدير خواهد شد چگونه ميتوان اميدوار بود كه ادغام وزارت رفاه در كالابرگ شمارة نهصد روستايي ويژة كودكان و استوارنامة خود را تقديم يكي از بزرگان اهل تميز به امضا رسيد؟» سه چهار ساعتي صرف طرح اين سؤال و دريافت پاسخ هاي مردم شد. خبرنگار خوشحال و خندان به دفتر سردبير برگشت و نوار مصاحبه را با يك يادداشت روي ميز او گذاشت و خوشحال و خندان راهي خانه شد.
***
صبح روز بعد، سردبير پيش از هر کاري ضبط صوت را روشن کرد. با شنيدن متن سؤال، مخش سوت كشيد. ضبط صوت را خاموش کرد. گوشي تلفن را برداشت تا خبرنگار را احضار کند و حساب او را کف دستش بگذارد، اما بلافاصله بر خودش مسلط شد. با خودش فکر کرد كه بهتر است پاسخ مردم به اين سؤال را هم بشنود. دو باره ضبط صوت را روشن كرد. جواب هاي مردم يكي پس از ديگري پخش ميشد: چهل نفر، زن و مرد، پير و جوان به اين سؤال پاسخ داده بودند:
1ـ همين؟ برو آقا خدا روزيات را….
2ـ ببينم، دوربين مخفيه؟
3ـ خب خودتون به نكتة خيلي خوبي اشاره كرديد. اگه ما بپذيريم كه نخواهيم خودمون يا ديگران را وادار كنيم كه چرا و چطور ميشه شرايط را، نه اون طور كه دشمنان ديكته ميكنند، خود من يه نفر را ميشناسم كه بدون در نظر داشتن البته خودش قبول نداره، ولي نظر من اينه شايد شما يا ديگران جور ديگهاي بخواهيد قضيه را از يك زاويه ديگه نگاه كنيد. به قول ژان ژاك روسو، يا نه چرا راه دور بريم، يك سيب را كه بالا بيندازيم البته ميچرخه. خب حالا خود حديث مفصل بخوان در اين معضل!
4ـ بگيد سازمان بين الملل بياد به داد من برسه آقا. سه ماهه كه دارم ميرم و ميآم.
5ـ البته در خارج از كشور هم همين طوره. تا آنجايي كه من ميدانم. خودم که نرفتم ولي…. بعله ديگه.
6ـ حالا كي پخش ميشه؟
7ـ به نظر من خود دولت عامل گرونيه. ميخوايد اسمم را هم بگم؟
8ـ اگر ميشه يه بار ديگه سؤال را تكرار كنيد.
9ـ اينها همه شعاره. شعاره. هيچكس به فكر كارمند بيچاره نيست.
10ـ شما خودت فهميدي چي گفتي؟
11ـ آقا، سه برابر شده. شايد هم بيشتر.
12ـ ما كه هر چي بگيم شما حرفهاي خودتون را ميزنيد.
13ـ ما از شما خيلي تشكر ميكنيم كه درد دل ما را به گوش مسئولان ميرسونيد. از مسئولان هم ميخواهيم به فكر ما بيچارهها باشند.
14ـ سرسام آوره آقا. سرسام آور.
15ـ البته همه بايد در انتخابات شركت كنند.
16ـ آقاي محترم، جوون ها را. جوون ها را. از ما که گذشت اما چي؟ جوون ها را.
17ـ صد درصد. صد درصد.
18ـ من سواد ندارم ولي از دولت تشكر ميكنم.
19ـ ما را گرفتهاي…. ها.
20ـ ما هم ناراحتيم آقا. همين ديروز يكي از همين هايي که گفتي زد به ماشين ما و خورد زمين. نزديك بود بند ما بشه. تازه خسارت موتورش را هم ميخواست.
21ـ كنترل نيست آقا، کنترل نيست. اگر ضابطه در كار بود و كنترل مي شد، همة اينهايي كه شما گفتيد درست بود.
22ـ چرا اين را ميگيد؟ خود من همين ديروز، براي گرفتن دارو، ده تا داروخانه را گشتم. نيس آقا. اوني كه ميخوايم نيس.
23ـ از شما چه پنهون خود ما هم از اين تعطيلات زياد خسته شديم ولي چكار ميتونيم بكنيم؟ كسي به حرف ما توجه نميكند.
24ـ البته بستگي داره. ببخشيد من داره ديرم ميشه.
25ـ خب اين بستگي به سليقة افراد دارد. من يه نفر هستم. چي بگم؟
26ـ از خودتون بپرسيد. كي تا حالا با مهرية سنگين خوشبخت شده؟ مگه ما زندگي نكرديم؟ مگر مهرية ما چقدر بود؟
27ـ به نظر بنده سهميهبندي دردي را دوا نميكنه. اين يك اقدام مقطعيه.
28ـ من تازه به اين محله اومدهام آقا. ببخشيد.
29ـ ببينم، اينها كه گفتي يعني چي؟
30ـ آقا از قول ما بگيد اينقدر ماشين توليد نكنند. ماشين زياد مردم را کلافه کرده.
31ـ همه چيز را دو برابر گرون ميكنند اما چيزي نمي گند، همين كه صنار كم كردند توي بوق و كرنا ميكنند كه ارزون شد، ارزون شد. قبول نداري؟
32ـ من چي بگم؟ شغل خيلي سختي داريد؟
33ـ والله من كسي را به اين اسم نمي شناسم.
34ـ زير ديپلم صحبت كن ببينم چي ميگيد.
35ـ من، شريكم اينجا نيست. نمي تونم چيزي بگم. ببخشيد.
36ـ ما كه هر چي به شهرداري گفتهايم ميگند با شركت مخابراته.
37ـ زوج و فرد باشه البته بهتره به شرط اينکه تبعيض در کار نباشه.
38ـ اگه مرخصي سربازا را بيشتر کنند قانون هم بهتر ميشه خب. هشت ماه خدمتم از سيرجان.
39ـ البته انتقاد شرط آدميته. همه بايد با هم باشيم. من فقط اينا ميدونم که بايد با هم باشيم. همين.
40ـ اتفاقاً روي خوب چيزي دست گذاشتيد. يک قطعه سي توماني بعد از دو ماه شده صد و سي تومان؟ چقدر؟ صد و سي تومان!
***
سردبير، نوار کاست اين مصاحبه را با يک يادداشت براي دبير سرويس اجتماعي فرستاد که روي آن نوشته بود:
دبير محترم سرويس اجتماعي
1-مصاحبه روز جهاني کودک را خودتان کار کنيد.
2-از پاسخ هايي که مردم به مُهملات اين خبرنگار داده اند، براي مصاحبه هاي ديگر استفاده شود.
3-عذر خبرنگار تازه وارد را بخواهيد.
***
فرداي آن روز،خانم منشي داشت از پشت تلفن ماجرا را با آب و تاب زياد براي يکي ديگر از خانمهاي همکار تعريف مي کرد که آن خانم از پشت تلفن گفت: باز دوباره؟ خيلي شيطوني به خدا. گناه داشت طفلک.
* برگرفته از داستاني به همين نام
منبع : روزنامه اطلاعات – 13 مرداد 94