می تکانم خانه را با هیبت جانانه ام
تا ز خود راضی نمایم همسر دردانه ام
هر چه می گوید عیالم نه نمی گویم به او
چون نمی خواهم رود آرامش از کاشانه ام
باز شویم فرشهای خانه را در پشت بام
بعد از آن باید بمالم هم کمر هم شانه ام
چارپایه می گذارم تا که پرده وا کنم
می کنم ترس خودم پنهان ز اهل خانه ام
از کت و کولم بیافتم بس که می سابم زمین
بسکه می شویم در و دیوار کل خانه ام
گردم آویزان چو مرد عنکبوت از پنجره
تا که شویم شیشه ها با کهنه و افشانه ام
بعد از اینها می فروشم هر اثاث کهنه ای
تا بگیرم جنس نو با عیدی و یارانه ام
شرح دادم مختصر از بهر آگاهی یتان
دل بسوزانند بر من آشنا بیگانه ام
بعد از این خانه تکانی حال زارم دیدنی است
همچو نی قلیان شده این هیکل مردانه ام
شاعر : اسماعیل تقوایی