menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

شعر طنز گرفتگی خانواده

سهراب ديگ آش به روي فهيمه ريخت!

شعر طنز گرفتگی

بحثي ميان ما و شما در گرفته بود
مثل هميشه غائله اي سر گرفته بود
آنشب به يك مناسبتي كلغلامعلي
جشني در آن سراي محقّر گرفته بود
اسباب را براي پذيرايي از همه
در حدّ آنچه بود ميسّر گرفته بود
قليان مش بهادر و مختار و آتقي
راه نفس به چاق و به لاغر گرفته بود
يك گفتگوي ساده به آنجا كشيد كه
گاردي براي حمله دو لشكر گرفته بود
سينيّ چاي گمشده در ازدحام پا
بشقاب را جناب مظفّر گرفته بود
خمپاره اي عجيب خطرناك و گلگلي
يعني فلاسك چاي كه صفدر گرفته بود
چرخيد در هوا و به يكباره خورد به
ظرفي كه داريوش برابر گرفته بود
در بين دودِ درهم سيگار، موشكِ
موز و انار و سيب و كيوي پر گرفته بود
هركس به قصد حمله به گردان روبرو
چيزي به فرض تانك و نفربر گرفته بود
اينور تگرگ كشكش و انجير و تخمه و
باران حبّه قند در آنور گرفته بود
از ترس مانده بود كه قالب تهي كند
طفلي كه سفت دامن مادر گرفته بود
مغزش درست كار نمي كرد اردشير
ريش بلند خان دايي سنجر گرفته بود
جيغي بلند توي فضا شد طنين فكن
نشگون زري به پهلوي زيور گرفته بود
مرجانه با تمام توان روي تختخواب
بالش به روي كلّه ي هاجر گرفته بود
بالاي سر به قصد پراندن سوي قلي
طغرل كتاب و خط كش و دفتر گرفته بود
سيروس با اشاره ي عبّاس و اردلان
جشن پتو براي دلاور گرفته بود
اسفنديار با اليزابت فرار كرد
او از بلاد خارجه دختر گرفته بود
ارژنگ خان كه شيشه ي شومينه را شكست
پارچي كه داشت شكل كبوتر گرفته بود
چنگيز نعره مي زد و با حالتي خشن
چنگال در برابر قيصر گرفته بود
يك پا رهاند رستم و شلوار پاره شد
بر پاي ديگريش كه قنبر گرفته بود
با اين سر شكسته گمانم سفر پريد
ديشب بليط تركيه جعفر گرفته بود
تهمينه در كشاكش نقش زمين شدن
دستي به پشت چارقد اختر گرفته بود
:«ول كن تو را به جان خودت شال گردنم!»
اسكندر بلازده بدتر گرفته بود
بدجور پاره شد كت و شلوار پوريا
ديروز از پاساژ صنوبر گرفته بود
بهرام از لباس جهانگير يك سر و
آبجي منيژه آن سر ديگر گرفته بود
سيخ كباب داشت به دستش عموقباد
او داخل محاصره خنجر گرفته بود
مي رفت چشم غرّه بر آن صورت نحيف
نادر كه ناگهان خِر نوذر گرفته بود
پايي به پشت پاشنه ي اين در نهاده و
دستي به دستگيره ي آن در گرفته بود
الناز خشمگين شد و كوباند پا به جمع
دردش از اين لگد خاله خاور گرفته بود
دسمال كاغذي جلوي خون بيني اش
در آن ميانه مشتعلي اصغر گرفته بود
از گفتنش چه چاره كه باران ناسزا
از بي شعور و توله سگ و خر گرفته بود
قلب پدربزرگ نود ساله ي اميد
از دست اين جماعت خودسر گرفته بود
سهراب ديگ آش به روي فهيمه ريخت
او انتقام كلّه ي خواهر گرفته بود
شهلا پراند سمت هوويش آناهيتا
كفشي كه از مغازه ي بندر گرفته بود
شاهين به اتّفاق پدر در كشاكشي
محكم سبيل هاي برادر گرفته بود
از پرده اي كه كنده شد افسانه اوّل و
كبري اگرچه حامله، آخر گرفته بود
فرزين كه مي پراند متكّا به هر طرف
در پشت مبل رفته و سنگر گرفته بود
شير درنده عمه كتايون روي زمين
دندان به پشت گردن همسر گرفته بود
از بسكه داد زد به سر بچّه هاي خود
ديگر صداي مادر اكبر گرفته بود
پرويز گفت:«دزد كلاگيس من كيه؟»
كفگير مثل شمر ستمگر گرفته بود
نارنجكانه يك به يكش خرج جنگ شد
آن شانه تخم مرغ كه حيدر گرفته بود
آن گوشه چون مجسّمه مي گفت:«آخ، آخ..»
گويا ستون مهره ي سرور گرفته بود
شهدخت مي پراند به آن گوشه هرچه بود
او ردّ خانواده ي عسكر گرفته بود
معتاد بود قادر و با حالتي خمار
بنشسته بود و قابلمه بر سر گرفته بود
ظرف خورش به روي سر مهرنوش ريخت
او را هدف سكينه مكرّر گرفته بود
تا حرفهاي بد نزند هر دو دست را
سودابه بر دهان ابوذر گرفته بود
آن گريه اش از اينهمه فاميل كم خرد
اين خنده اش از آرش و ياور گرفته بود
كوكب عيال مش رمضان لبوفروش
دندان به پاي لنگ غضنفر گرفته بود
مادربزرگ چاق اميرارسلان كه چون
كشتي ميان معركه لنگر گرفته بود
انگشت توي چشم پري كرده بود و نيز
آرنج روي بيني افسر گرفته بود
از انفجار ممتد بالش در آن فضا
بدجور سرفه اش ننه گوهر گرفته بود
تيمور لحظه اي كه لگد داشت مي پراند
پيراهنش به شير سماور گرفته بود
افتاد و ريخت شعله به پا شد در آن ميان
آتش به بند مانتوي آذر گرفته بود
افراد ناگهان متواري شدند زود
گويا كسي مبايل كلانتر گرفته بود
آشوب، قشقرق، تشر و ناسزا، كتك
اين خانه را خلاصه سراسر گرفته بود
جاي تأمّل است كه طوفان اختلاف
اوّل ميان يك زن و شوهر گرفته بود
اي كاش اين جماعت دعوا مجوّزي
امروز از وزارت كشور گرفته بود
يا اينه در كاراته، جودو، بوكس، كشتي كژ
از اوّل مسابقه داور گرفته بود
يك شير پاك خورده در اين بين كاشكي
از اوّل سخن جلوي شر گرفته بود
آمد مچاله كرد همين شعر را كسي
زيرا كه شرح واقعه در بر گرفته بود
:«بنويس هرچه من به تو گفتم به شكل شعر»
انگار بي ملاحظه نوكر گرفته بود
:«از ماجرا هر آنكه بپرسد فقط بگو
بحثي ميان ما و شما در گرفته بود»

شكلات الشّعرا (ح.گ)

 

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر