سیبیل نوشت ها (کاریکلماتور) سری نود و ششم
_شک از تشک خیس اشک بر چشمان کودک نشاند.
_ساس با احساس به تن آدمی می چسبد.
_دورکاری ام باعث نزدیکی به خانواده ام شد.
_آدم ناکس به بی کسی دچار می شود.
_با پوشش مناسب روی آیینه را پوشاندم.
_داد و بی داد می کردم تا حق السکوت نپردازم.
_سر از پا نمی شناسد دکتر قلابی.
_آزادی دارند برای مردم آزاری مسئولین .
_ رمق نداشتم ریق رحمت را سر بکشم.
_خواری از واجبات جیره خواری است.
_از ریخت می افتد با دیدن آفتاب آدم برفی.
_تعظیماتش را نسبت به مسئولیت ها تنظیم می کند چاپلوس.
_زود کر می شوند آدم های گوش به زنگ.