یکصدو سی اُمین #حلقه_طنز_نصف_جهان طبق روال همیشگی با تاخیر ۴۰ دقیقه ایی آغاز شد.( البته به جز جلسه قبل که ما دیر رسیدیم ولی جلسه سرساعت آغاز شده بود.)
پیش از آن که جلسه رسما آغاز شود، جناب آقای سلطانی دقایقی راجع به محیط زیست و وجه تسمیه باتلاق گاوخونی سخن گفتند، تا متاخرین به متقدمین برسند.
سپس جلسه را رسما با شعر
“در هر نفسی هست دو نعمت موجود
این است نصیحتی که سعدی فرمود
یعنی که به هر زمان و در هر جایی
با نام خدا و یاد او باید بود ”
آغاز کردند.
و ضمن اشاره به سخنان اخیر رییس‌جمهور در خصوص اینکه دولت آزمایش خود را داده و نوبت آزمایش ملت است، فرمودند علت اینکه ما را گرسنه گذاشته اند این است که آزمایش را باید ناشتا داد.
#حسین_نصر آخرین کسی بود که آمد و اولین کسی بود، که نثرطنز خود را خواند و توسط #محمد_رضایی با چکش که چه عرض کنم، با گُرز گران مورد لطف و عنایت قرار گرفت، قرار گرفتنی. محمد رضایی در توجیه این چکش کاری فرمود:
“من غم تو می خورم و تو مَخَر
من به تو مشفق ترم از صد پدر”
بعد از آن آقای #ابوالحسنی شعری خواند با مطلع:
” گر چه گاهی ز شما بی خبرم بانو جان
همچو آذر پر از شور و شررم بانو جان”
و در انتها رسید به اینکه در برابر شما چه خرم بانو جان که آقای سلطانی توضیح دادند خر یعنی بزرگ.
طنز پرداز بعدی آقای #محمودی شعری خواند با مطلع:
“بسه دیگه چقدر مجازی بازی
دلت خوشه بهت میگن که نازی”
و از دست دنیای مجازی لاکردار و دروغ هایش ناله ها سر داد.
#مسعود_صفری هم شعر زیبایی به لهجه ی اصفهانی خواند.
“آ دیدیم دوری سیبیلات کُچه نیست
جا تَرِس آ توی قنداق بچه نیست”
پس از آن #ملوک_عابدی غزلی خواند، با مطلع:
” میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است
ندارم کار من با ماه گردون چرا که ماه من در اصفهان است”
(چه ماه دائم الخسوفی هم داشتند)
سپس سعید آزاد شعر:
“تِیرون اگه تو میدون شهیاد نداشتی چی چی داشتی؟!
یا برجی بلندی مثی میلاد نداشتی چی چی داشتی؟!”
را خواند.
استاد #بهرامی پیش از خواندن شعرشان اظهار تاسف کردند، که هر شعری رو نمی شود خواند، ما هم متقابلا اظهار تاسف کردیم که اگر هم خوانده شود نمی شود نوشت.
با این حال این دوبیتی را خواندند و ما نوشتیم.
“بر مردم بی نوا نوایی نرسید
دریا زده ایم و ناخدایی نرسید
با اینهمه جانی که ریاست مندند
جانی نشده کسی به جایی نرسیده.”
خانم #قائمی شعر ؛
“شبی شهلای پر فیس و افاده
به من می داد تا وقت سحر پُز
که بعد از سالها چشم انتظاری
کسی خر گشته و داده به او رُز”
را خواند.
شاعر بعدی #بهار_نژند بود، با نگاهی به معضل قاچاق خاک:
“خاک کشور می شود قاچاق هی
می شود همسایه ی ما چاق هی”
اینکه حالا خاکمون رو می برند، چه خاکی باید بر سرمون بریزیم. الله اعلم و اَنا لا اعلم.
#مرتضی_نیکوکار طنز پرداز بعدی بود با شعر:
” این چهل گیسان اسیر پنجه ی غولند
فرزانگان از بیم جان خویش بهلولند
باید حضور سرخ آقا گرگه را حق داد
در آن دیاری که همه شنگول و منگولند”
#علیرضا_یعقوبی هم شعر:
“با آمدنت اسیر کردی مارا
در عرض دو دوره پیر کردی مارا
گفتیم گرسنه ایم نان میخواهیم
ممنونم از اینکه سیر کردی مارا”
را خواند.
#محمد_پورشیدی با اشاره به کشفیات جدید دانشمندان هلندی مبنی بر انتقال هزاران میکروب از طریق بوسه، اظهار داشت، قصد دارد به این روش جدید خودکشی کند.( پیش نماز که قوز کند…)
قصد دارم که خودکشی بکنم
بوسه است و هزارها میکروب
میکروب ها در انتظار منند
لب اگر تر کنی بگویی خب!
زندگی بدون لب چیزی ست
مثل استامبولی بدون رب!
محمد رضایی چند فرانو خواند، که نزدیک بود حسین نثر با شمشیر بُران به نقد او برخیزد، اما شمشیر خود را غلاف کرد و گفت :(در عفو لذتی ست که در انتقام نیست.)
در ادامه آقای #طالبی هم طبق معمول شعر بوداری خواند.
“آدم به بهشت سیب یا گندم دید
گویا شکمو بود و بسی ز آنها چید”
(به علت بوی بد 😷 از نوشتن بقیه شعر معذوریم.)
حسن ختام جلسه ، شعر “علامت” از #محمود_سلطانی بود، با مطلع؛
” شاد و خندان چند متری مانده تا
چهارراه انقلاب شهرمان
دختری زیبا علامت داد و من
کوووفتم بر روی ترمز آنچنان ”
که به نیکی از اتفاقات بعد از این ترمز یاد کردند و چندان از چشم و ابرو و سر روی دختر مذکور گفتند؛ که فی الواقع همه به تیزبینی و ریز بینی ایشان ایمان آوردیم و به حق باید ایشان را “سلطان طنز” نامید.
“سلطان طنزم تو هستی، تو هستی
بر روی مغزم تو هستی تو هستی”
امیدواریم بلایی که سر بقیه سلاطین آمد سر ایشان نیاید.
جلسات طنز نصف جهان چهارشنبه اول هر ماه پذیرای دوست‌داران طنز می باشد. وسیله ایاب و ذهاب هم نداریم انشاالله در راه هستند ماشین های تک سرنشینی که برای شما روی ترمز بکوفند و …
Newsgand
منبع : دفترطنز اصفهان
