menu
shuffle search add person
انصراف
cancel

شیرین طنز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

keyboard_double_arrow_left keyboard_double_arrow_right

پیشنهاد
شگفت انگیز

بزن بریم

بیخیال

اشعار طنز هشتمین شب شعر طنز کندو+تصاویر

هشتمین برنامه شب شعر طنز فرهنگسرای تهرانسر با عنوان «کندو» ۱۸ مهر از ساعت ۱۸ تا ۲۱ و با حضور شاعران طنز‌پرداز مطرح در سینما ققنوس محله تهرانسر برگزار شد.

به گزارش شیرین طنز، به نقل از رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران؛ هشتمین شب شعر طنز «کندو» میزبان شاعران و طنزپردازان برجسته‌ای چون مصطفی مشایخی، فرامرز ریحان صفت، دکتر علی مظفر، نادر ختایی، مهدی استاد احمد، و روحانی هنرمند پرویز استاد و شاعر و خواننده نام آشنا حامد شکرالهی بود.

اجری این برنامه نیز به سنت برنامه‌های پیشین بر عهده همایون حسینیان از دیگر شاعران طنزپزداز و نام آشنای کشورمان بود.

در آغاز همایون حسینیان، ضمن خیر مقدم به مدعوین هشتمین برنامه شعر طنز کندو، فاجعه منا را به مردم ایران تسلیت گفت.

علیرضا افراز شاعر تهرانسری نخستین کسی بود که به شعرخوانی پرداخت. شعر خوانی او از استقبال ویژه‌ای از سوی حاضران به ویژه خانم‌ها مواجه شد:

به نام خدایی که زن آفرید
فریبنده و خوش سخن آفرید

به شب ماه کامل به روز آفتاب
چو آهوی دشت ختن آفرید

سپس نوبت دکتر علی مظفر شاعر خوش قریحه و نام آشنا بود تا شیرینی بخش کندوی هشتم باشد، شعر او که زبان حال بسیاری از مخاطبان بود، به شدت مورد استقبال قرار گرفت، به ویژه با شوخی‌هایی که با شخصیت‌های شناخته شده‌ای چون دکتر علی شریعتی و خسرو شکیبایی داشت.

توی بهشت با هم قدم می‌زدند
از گفته نا‌گفته‌ها دم می‌زدند

دکتر علی سیگار زر می‌کشید
با هر پکی خط خطر می‌کشید

با چاشنی خنده می‌گفت به محمود
تازه گیا حسین تو نت چی فرمود

خسرو شکیبایی شکیبا نبود
چیزی می‌گفت که جاش تو اینجا نبود

سهراب از اونطرف هوار می‌کرد
مشیری داشت شعراشو بار می‌کرد

مولوی و شمس تو تحیر بودن
سعدی و حافظ هر دو دلخور بودن

اهل بهشت می‌خندیدن، حسابی
رو کرد به اون دکتر انقلابی

گفتش علی اهل مجاز چی می‌شن
آینده شو چی می‌شه و کی می‌شن

رسیده بود سیگار زر به فیلتر
همینجا بود یهویی خود شاعر

دادکشید لعنت به نت که قط شده
خط مخابرات که خط خط شده

نت نباشه بنده بهشت نمی‌رم
حرفم درسته یا که زشت نمی‌رم

شریعتی گفت پروفسور معتادن
معتاد نت تو کشورم زیادن

امیر موسوی شاعر جوان و طناز میهمان بعدی برنامه بود. او تازه داماد است اما شعر‌هایش پر از بغض است، طعم اشعارش گس است و از روزگاری که بر جماعت هنرمند و شاعر می‌رود می‌سراید:

ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺗﻪ ﺍﻧﺒﺎﺭ ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ
ﺿﻤﻦ ﺩﻝ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺁﭼﺎﺭ ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ

ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﻭﯼ ﺳِﻦ
ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻮﺕ ﻭ ﮐﻒ ﺣﻀّﺎﺭ، ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﻣﻮﻟﻮﯼ ﺑرخی ﺍﺩﯾﺒﺎﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ:
«ﺍﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ، ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ»

ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺁﺏ ﻭ ﻧﺎﻧﯽ ﺷﺎﻋﺮﯼ!
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺍﺟﺒﺎﺭ ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ

ﺑﺲ ﮐﻪ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﻃﺮﺏ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﻤﻠﮑﺖ
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮔﻮﯾﻨﺪﻩ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ

ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﮔﺮ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﮔﺮﺩﺩ ﺳﯿﻨﻤﺎ
ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ‌ً ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ

با تماشای رشادت‌های سربازان ما
عاقبت سرکرده اشرار شاعر می‌شود

ﺑﯽ ﺳﺤﺮ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺻﯿﺎﻡ
ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺗﺎ ﺍﻓﻄﺎﺭ، ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ

ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺤﺎﯾﯽ ﺩﻡ ﺑﺮﺧﯽ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﺍﻥ ﻣﺎ
ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﺁﯼ ﺳﯽ ﯾﻮ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ

ﺻﺪ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﻫﺴﺖ ﺩﺭ ﺑﯿﮑﺎﺭﯼ ﻧﺴﻞ ﺟﻮﺍﻥ
ﺍﻭّﻟﯿﺶ ﺍﯾﻦ: ﺁﺩﻡ ﺑﯿﮑﺎﺭ ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ

ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﺎﺭﻫﺎ ﮔﻞ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ
ﺗﺎﺯﮔﯽﻫﺎ ﺍﺯ ﻣﺤﺒّﺖ، ﺧﺎﺭ ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ

ﺩﺍﺋﻤﺎً ﺷﻌﺮ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻭ ﺑﻠﺒﻞ ﺳُﺮﺍﯾﺪ، ﺁﻥ ﮐﻪ ﺍﻭ
ﺩﺍﺧﻞ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﮔﻠﺪﺍﺭ ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ

ﻧﺎﺷﺮﯼ ﮐﻪ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﯾﮏ ﺑﯿﺖ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩﺍﯾﻢ
ﻣﻮﻗﻊ ﭼﺎﭖ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺷﻌﺎﺭ، ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ

ﺷﻌﺮ ﻣﻦ ﯾﮏ ﻭﺭﺩ ﺟﺎﺩﻭﯾﯽ ﺳﺖ! ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ ﮐﻪ!؟
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺪ ﺗﮑﺮﺍﺭ، ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ!

ﻫﯿﭻ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺁﺳﺎﻥ ﺗﺮ ﺯ ﺷﺎﻋﺮ ﺳﺎﺧﺘﻦ
ﺑﻌﺪ «ﺷﺎ» ﯾﮏ ﺩﺍﻧﻪ «ﻋﺮ» ﺑﮕﺬﺍﺭ، «ﺷﺎﻋﺮ» ﻣﯽﺷﻮﺩ

ﮐﻠّﻪ ﯾﮏ ﻏﯿﺮ ﺷﺎﻋﺮ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﮐﻦ ﺯﯾﺮ ﺁﺏ
ﻭﻝ ﻧﮑﻦ! ﺗﺎ ﻫﻔﺘﺼﺪ ﺑﺸﻤﺎﺭ! ﺷﺎﻋﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ

نادر ختایی شاعر نام آشنای رادیو و تلویزیون نیز با اشاره به برنامه سفرنامه نادر خسرو که از شبکه شما پخش می‌شود بینندگان را تشویق به دیدن این برنامه وزین(!) کرد و همان شعر معروف «بربری» خود را برای هزارمین بار خواند:

چو روحی چو جانی به تن بربری
ترا عاشقم کاملاٌ! بربری

سحر چون بر آید بلند آفتاب
به فریاد گویم که زن: بربری

قدر بربری سفت جانانه‌ای
و مردانه دندانشکن بربری

چنان طول و عرضی که از شهر ری
همی سق زنم تا به کن بربری

بیاور دو تن خامه از شیر گاو
که با آن زنم بر بدن بربری

به دستان لاغر دو دانه لواش
به دستان مرد خفن بربری

خورد یک تامیلی به تانزانیا!
به هیمالیا هم شمن بربری

و ادم هم از اول ادم نبود
به او داده شد در عدن بربری

دو علت شد اسکندر ایران گرفت
یکم بربری دوماٌ بربری!

و مارکوپلو از چه مشهور گشت
که آورده بود از ختن بربری

چه رازی پس وزنه برداری است؟
ببین زیر ان پیرهن بربری

و ان هد زنی که زدستی رکورد
خورد قبل هر هد زدن بربری

ترا وقت عاشق شدن بوی رز
مرا بوی عاشق شدن بربری

مرا لای یک بربری دفن کن
که گردد مرا چون کفن بربری

دلم سخت آشفته از روزگار
برایم بخوان یک دهن بربری

سید حسینی نیز با خود شعری خوشمزه آورده بود:

جای غم در زندگانی کشک و بادمجان بخور
گر که بادمجان نداری گوجه جای آن بخور

زانکه نان سنگک و شیر و مربا شد گران
جای شیر دامداران چای لاهیجان بخور

در هوای گرم تهران گر که له له می‌زنی
جای آب هندوانه حسرت باران بخور

مصطفی مشایخی یار همیشگی کندو نیز با شعری به لهجه شیرین اراکی محفل را گرم‌تر کرد: صحبت مادر و دختر به لهجه کم و بیش اراکى که بیشتر شنیدنی است تا خواندنی به همین دلیل از آوردن این شعر معذوریم. اما شعر دوم او اشاره به اشاعه فرهنگ پرورش اندام داشت:

پسرم مى‌رود بدن سازى
تیپى و هیکلى به هم زده است

بنده از فرم و ریخت افتادم
تا گلم روى فرم آمده است

سه عدد مرغ مى خورد هر روز
ده عدد تخم مرغ بى زرده

ده عدد موز یک دو گالن شیر
پدرم را به کل در آورده

زیر سنگینى مخارج او
کمرم شانه‌ام اگرچه شکست

شاد بودم از اینکه در منزل
آرنولدى کنار ما‌ها هست

که اگر دزد گنده اى از در
ناگهان مثل یک بلا برسد

پسرم با همین برو و بازوش
مى‌تواند به داد ما برسد

این خیالات و فکرهاى قشنگ
هى دلم را به وجد مى‌آورد

آنچه دیشب از این پسر دیدم
از خودش پاک نا‌ امیدم کرد

بعد یک روز کار جان فرسا
تازه در خواب رفته بودم که

پسرم جیغ و نعره زد که بدو
رفته یک سوسک زیر کاناپه

شعر خوانی مهدی استاد احمد سردبیر شناخته شده رادیو هم حال و هوای متفاوتی به فضا داد:

در آن غروب بهاری، حدود ساعت شش هفت
کنار دکه سیگار رسیدی و نرسیدم

به جیب خویش که بردی تو دست، بنده رسیدم
دو نخ وینستون قرمز خریدی و نخریدم

به سمت بنده یکی را گرفتی و نگرفتم
و لب به شکل تمسخر گزیدی و نگزیدم

قدم زدیم و رسیدیم به بوستان بزرگی
تو روی صندلی پارک لمیدی و نلمیدم

گرفتی از کسی آتش که فندکی به تو دادش
بدون وقفه دو نخ را کشیدی و نکشیدم

در آخر نخ دوم رسید مادرت از راه
تو مثل گربه پریدی دویدی و ندویدم

شدم اسیر و گرفتار به دست آن زن غدار
که هیچ شیر و پلنگی چنان درنده ندیدم

چه بازوان قطوری چه دست‌های ستبری
عجب سبیل کلفتی، بدا به بخت پلیدم

کشید گوش مرا و مرا کشیده‌ چنان زد
که هیچ‌کس نچشیده کشیده‌ای که چشیدم

به سبزه‌ها گره‌ام زد، لگد به خاصره‌ام زد
بروسلی ‌وَش، جکی‌ چان‌ سان، مچاله کرد و لهیدم

چه سال‌ها که گذشتند از آن غروب بهاری
که از پک تو به سیگار من تکیده پکیدم

گذشت کودکی اما هنوز قصه‌‌ همان است
تو هر خلاف که کردی منِ پکیده تکیدم

خلاف کردی و خوردی، زدی و بستی و بردی
از ارتقای عدالت ولی همیشه زدی دم

شده قلنبه تو جیبت، تو باد کرده حسابت
شدی به یمن تورم تو چاق و من ترکیدم

هشتمین شب شعر طنز کندو

فرامرز ریحان صفت، شاعر شیرین سخن فومنی و همراه همیشه برنامه کندو نیز همان شعر معروف همیشگی‌اش را خواند:

«در خانه ما رونق اگر نیست صفا هست»
اما کسی از بنده نپرسیده چرا هست؟!

یک علتش این است که در کوچه پشتی،
همسایه فرهیخته‌ای مثل شما هست!

یک علتش آن است که در هیچ مکانی
آن‌قدر صفا نیست که در خانه ما هست

کمبود نداریم در این خانه که هر قدر
لازم بشود داخل این خانه هوا هست

از حیث ادای صدقه هیچ غمی نیست
از بس که سر راه تو انواع گدا هست

صد شکر خدا را که در این خانه شب و روز
هر چند غذا نیست ولی میل غذا هست

ما بنده اوییم، نه بند شکم خویش
خرما هم اگر نیست، غمی نیست خدا هست

پرویز استاد شاعر و هنرمند روحانی نیز با چند دو بیتی شیرین به کندو آمده بود:

احساس در عرض کمی بارانی
نزدیکتری دور نشو نادانی

از طرز نگاهی شده‌ام آویزان
دل چتر نجاتی که سقوطش آنی

پایان بخش برنامه حضور حامد شکر الهی شاعر، خطاط و استاد آواز بود که شعر و آواز دل انگیزش موجب تلطیف روح و روان حاضران شد. شکرالهی ضمن بیان طنز تلخی در مورد شیوه‌های غلط و نفوذ برخی مسائل خرافی از جمله قمه زنی که رهبر معظم انقلاب نیز آن را تقبیح کرده است در عزاداری‌های سرور و سالار شهیدان، به این نکته اشاره کرد که:

کی حسین ابن‌علی(ع) می‌خواست این سان ماتمی؟!
کی روا باشد زنی با قمه بر سر یا به دوش؟!

شب شعر طنز کندو هر ماه به همت فرهنگسرای تهرانسر در سینما ققنوس محله تهرانسر اجرا می‌شود.

chatنظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اپلیکیشن کبریت کم خطر