سيدامير ساداتموسوي ـ بخش دوم و پاياني :
در بخش اول اين نقد و نظر، خوانديم كه «پشت خنده پنهانم»، جديدترين دفتر شعر طنز راشد انصاري (خالو راشد ساكن بندر عباس) است. زير شعرها تاريخي درج نشده است، اما اغلب کارهاي اين دفتر طي سالهاي اخير از زبان او در محافل طنز شنيده شده و بسياري از آنها در مطبوعات کشوري و محلي(عمدتاً در بندرعباس) منتشر شدهاند. قالب بيشتر شعرها غزل است، اما در ميان اين غزلها به صورت پراکنده با مثنوي و دوبيتي و رباعي و حتي مستزاد نيز روبهرو ميشويم. در اين مجال، ادامه بررسي مختصات و مشخصات اشعار طنز اين دفتر را دنبال مي كنيم.
رديفهاي متفاوت
يکي از مؤلفههاي شعر خالو راشد انتخاب رديفهاي متفاوت براي غزلها هستند. مثلاً اين ابيات که هر کدام مطلع غزلي هستند را بخوانيد:
در اين اوقات بيكاري به هر حال
ندارم جز قلم ياري به هرحال
(ص14)
در گلستان محبت خار ميخواهد دلم
از زبان دلبرم ليچار ميخواهد دلم (ص28)
در خصوص آنچه پيش آمد، شما چيزي نگو
گفتههايت گرچه خوب است و بجا، چيزي نگو
(ص34)
قبول دارم که اين شيوه نزد بسياري از طنزسرايان امروز رايج است، ولي به نظر من هيچكس به اندازه خالوراشد از آن بهره نبرده است. انگار خالو راشد مترصد شنيدن غزلهاي جدي با رديفهاي خاص و متفاوت است تا فوراً دست به کار شود و نقيضه طنزي بر روي آنها بنويسد. چون بسياري از اين غزليات که رديفهاي متفاوتي دارند، نقيضه هستند. يکي نمونه ديگر از اين رديفهاي متفاوت، شعري است که با مطلع زير آغاز ميشود. (اتفاقاً اين از نقيضهها نيست و رديفش را احتمالاً خود خالو ابداع کرده است):
تا شد خزانه خالي، گفتي خدا کريم است
گفتم چه بيخيالي گفتي خدا کريم است
(ص38)
در اين شعر نيز رديف به خوبي کارکرد طنزآميزش را يافته است و در خدمت منظور خالوراشد است. در يکي از ابيات اين شعر، خالو دست به آشناييزدايي ميکند و استفاده متفاوتي از رديف ميکند:
ايام انتخابات از ديدنت شدم مات
گفتم جناب عالي؟ گفتي «خداکريم»م
(ص38)
و البته در توجيه تصرفي که در رديف داشته، در پاورقي توضيح داده است که اين آقاي خداکريم «طفلکي هنوز که هنوز است از قافيه و رديف در شعر چيزي نميداند.»
در ميان اشعاري که با اين رديفهاي خوب سروده شدهاند، گاهي احساس ميکنيم که بکر بودن رديف، خالو را از اجزاي ديگر شعر غافل کرده است و تمام بار طنزآميز بر دوش رديف گذاشته شده است که قطعاً از عهدهي آن بر نميآيد:
تازگيها شاد و خندانم، نميدانم چرا؟
گرچه از کارم پشيمانم، نميدانم چرا؟
(ص40)
قطعاً اين بيت، آغاز مناسبي براي يک غزل نيست. همين اشتباه را در مطلع برخي از غزلهاي ديگر نيز ميبينيم:
لطفتان را اندکي کمتر کنيد
فکر ابزاري از اين بهتر کنيد
(ص82)
که قافيه کردن «کمتر» و «بهتر» آن هم در بيت آغازين به نظر نميرسد گناه بخشودني يي باشد. بر خلاف دو موردي که از شروعهاي نامناسب خالو مثال زدم، شروعهاي خوبي را هم در ميان اشعار او ميبينيم. مثلاً اين:
نيمي از سطح خيابانهاي بندر چاله است
باقياش در دست تعميرات چندين ساله است
(ص79)
ضعفهاي تأليف
دغدغهاي که خالوراشد در بيان مسائل اجتماعي و سياسي با زبان طنز دارد، گاهي اوقات او را از جنبه ادبي اشعارش غافل کرده است. به اين مسئله انتشار مطبوعاتي برخي از اين اشعار را هم بايد اضافه کنيم که باعث شده است فرصت کافي براي ويرايش آنها وجود نداشته باشد. مثلاً بيت زير را بخوانيد و به اجزايي که زيرشان خط کشيدهام دقت کنيد:
شير و ببر و کوسه هم قطعاً خطرناکاند، ليک
جانور را تا حدودي، از بشر جداً بترس
(ص20)
اين غزل در مجموع پرداخت ضعيفي دارد و بهتر بود در کتاب نميآمد. ضعفهاي جزئي برخي از ابيات کتاب را به سادگي ميشود برطرف کرد. مثلاً اين دو بيت را بخوانيد:
لازم الذکر است گر نوزاد افزونتر شود
در کنارش لاجرم مامان فراوان ميشود
(ص11)
با يک نگاه گرچه شدم متهم ولي
از ما گرفت چشم تو حق الوکاله را
(ص74)
بدون اينکه وزن دچار مشکل شود، ميتوان «گر»ها را به «اگر» تبديل کرد و اين ابيات را روانتر کرد. يا در بيت زير ميتوان به جاي «گر» از «چون» استفاده کرد:
پيش از اين گر خلاف ميکردم
بعد از آن اعتراف ميکردم
(ص116)
مصراع دوم بيت زير هم به دليل استفاده از «زين» چندان روان به نظر نميرسد:
کاملاً از جيک و پيک ما خبر داري ولي
هموطن! با هيچکس زين ماجرا چيزي نگو
(ص34)
ميشود مصراع دوم بيت بالا را اينطور بازنويسي کرد: «با کسي اي دوست! از اين ماجرا چيزي نگو».
اين بيت پايانبندي يکي از نقيضههاي کتاب است:
کوتاست اگر چه عمر خالو
اما سخنش ادامهدار است
(ص43)
واضح است که کوتاه شدن واژه «کوتاه» در اين بيت، توجيهي ندارد. مثلاً ميشد مصراع اول بيت بالا را اينطور نوشت: «هر چند کم است عمر خالو».
چرا خالو راشد خودش اين ويرايشهاي ساده را انجام ندادهاست؟ به نظر من اين، ضربهاي است که کار مطبوعاتي به او و شاعرياش وارد کرده است. وقتي قرار است شعر سريع آماده شود و ستون را پر کند، مشخص است که مجال چنداني هم براي بازنگري چندباره آن وجود ندارد و عجلهاي که در هنگام نگارش وجود داشته است، در کيفيت کارها تأثير ميگذارد. خالوراشد خودش هم به اين مسئله اعتراف کرده است. در بيت آخر از نقيضه «سرش را سرسري بتراش، اي استاد سلماني» ميگويد:
سه بيت آخر اين شعر اگر بيربط شد، راشد/ به جايش صفحهات پر شد، همين جوري به آساني (ص71)
احياي قالب مستزاد
اين شعر را بخوانيد:
طبق تکليفي که دارم بنده کانديدا شدم/ وارد شورا شدم
پيش از اين مايل نبودم گر نشد، حالا شدم/ واردِ شورا شدم
قصد من از آمدن در صحنه بي شک خدمت است/ خدمت بيمنت است
خواب خدمت را که ديدم، واله و شيدا شدم/ وارد شورا شدم
ماندهام با اين همه مشکل که دارد شهر ما/ پس نميديدم چرا؟
کور بودم پيش از اينها، تازگي بينا شدم/ وارد شورا شدم
در محله مسجد زيباي ما را ديدهايد؟/ آن بنا را ديدهايد؟
بارها در صحن آن هي سجده کردم، پا شدم/ وارد شورا شدم
دکترايم را گرفتم سال پيش از کمبريج/ با کمکهاي بسيج
خون دل خوردم بسي تا اين که بيهمتا شدم/ وارد شورا شدم
يک نفر گر بي جهت از مادر خود کرده قهر،/ ميرود شوراي شهر
من ولي با منطق و برهان در اينجا، جا شدم/ وارد شورا شدم
شعر بالا يکي از بهترين شعرهاي اين دفتر است. به نظر من با در نظر گرفتن هوشمندي شاعر در استفاده از اين قالبِ متفاوت، ميتوانيم بگوييم که اصلاً اين شعر بهترين شعر اين دفتر است. بيتعارف بگويم که با خواندن اين شعر، به ياد مستزاد معروف ميرزاده عشقي افتادم:
اين مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود/ ديدي چه خبر بود؟
هر کار که کردند ضرر روي ضرر بود/ ديدي چه خبر بود؟
مخصوصاً که موضوعشان هم به هم نزديک است. مستزاد، قالب نه چندان کهني است که در روزگار معاصر به فراموشي سپرده شده است. به ندرت پيش ميآيد که در اين روزگار از کسي مستزاد بشنويم. همانطور که نيمايي هم در اين روزگار کم ديده ميشود. گير افتادن در چند قالب تکراري، قطعاً اتفاق خجستهاي براي شعر امروز نيست.
خالوراشد چند مستزاد ديگر نيز در کتابش دارد که همگي دلچسب و لذتبخش از آب در آمدهاند. اين مستزادها وجه تمايز ادبي «پشت خنده پنهانم» در مقايسه با ديگر کتابهاي شعر طنز است. بعيد نيست که اين قالب ادبي، براي سرودن مضامين طنزآميز، ظهور و بروز ويژهاي داشته باشد و بيشتر به کار بيايد.
منبع : روزنامه اطلاعات – 12 آبان 94
یک دیدگاه
رضا:
سلام
البته آقای سادات موسوی فکر کنم ناصرفیض ، عباس احمدی ، بیابانکی ، جوادزهتاب و…بیشتر از خالوراشد نقیضه گفته باشند