خانه تکانی کمرم را شکست
آمد و زد بال و پرم را شکست
اول شب ،موقع تعویض لامپ
لوستر افتاد و سرم را شکست
شستن قالی به چه روزم نشاند
کاسه ی زانوی ترم را شکست
بار کشی آخ چه حالی گرفت
شاسی و هم شافنرم را شکست
وزن کمد ، کتف مرا همچنین
شانه ی آقا پسرم را شکست
قاب بزرگی که گرفتم بغل
دنده ی سمت جگرم را شکست
صندلی از بخت بدم لیز خورد
نصف که نه بیشترم را شکست
از همه ناجور تر افتادن از
پنجره ،پهلو و برم را شکست
مختصری از بدنم ماند که
تی کشی آن مختصرم را شکست
شاعر : مصطفی مشایخی