با اجازه ى على معلم
در فصلِ ثبت نام
«این فصلِ را با من بخوان»
ریم دام دارام است!
فصلِ پر از سوز و گداز ثبتِ نام است.
زیلو و جاجیم و گلیم کهنه، اینک
همراهِ دیگ و آفتابه،
یک رأس کفگیر قدیمى، یک ملاغه،
یک منقلِ فابریک مونتاژِ مراغه،
یک بطرى ِ نوشابه
با ده بیست تشتک،
پیروزمندانه به سمسارى روان شد!
از یک طرف هم «بنده منزل» در تلاش است،
گاهى صدایش صاف و گه در ارتعاش است.
گوشى به کف،
هى خواهش و عجز و تمنّا،
هى التماس از این و آن، اینها و آنها!
شاید که از یک آشنایى،
پیدا کند یک ردّ پایى.
شاید که یارى آشنا همّت نماید،
بارى گره از کارِ ماها هم گشاید،
شاید که نامِ بچّه ى ما ثبت گردد.
در یک «نمونه»
یا که «غیرِ انتفاعى»
در یک کلاسِ کاملاً تنگِ مشاعى!
با پولِ حاصل از فروش کاسه – بشقاب،
با خواهش یک آشناىِ پر محبّت،
فرزندِ ما هم مى شود یک «دانش آموز»
آن وقت،
ما را مى شود»هر روز، نوروز»
اقبال، پیروز!
شاعر : مرحوم حمید آرش آزاد