(کتاب پژوهشی «طنز در ادبیات تعزیه» که حاصل سالها تحقیق زندهیاد استاد «منوچهر احترامی» است، چندسال پیش چاپ شد اما همچنان پخش و توزیع نشده است. بهمناسبت ماه محرم، قسمتهای مختصری از آن را در این ستون میآوریم. قسمت سوم هم، از بخشی با عنوانِ «رفتارها و موقعیتهای طنزآمیز» برگزیده شده .)
مکالمه شمر و ابنسعد و گروکشی آن دو بر سر فرمان حکومت ری که بهعنوان جایزه قتل امام تعیین شده است، از طنزی درخور توجه برخوردار است. شمر و ابنسعد هر دو پاردمساییده و کاسبکارند و سخت مواظباند که در عالم همکاری، کلاه سرشان نرود. شمر تلاش میکند که پیشپرداخت بگیرد و ابنسعد سعی دارد که امتیاز پیشکی به شمر ندهد و دستش زیر سنگ او گیر نکند. این مکالمه ساده، یکی از گفتوگوهای جذاب بین دو تن از شخصیتهای منفی تعزیه است که به علت وجود تناسب و هماهنگی در موسیقی کلام، به آسانی در ذهن جای میگیرد و به یاد میماند.
ابنسعد:
بر پیاده جمله سرداری تو ای شمر شریر
خیز از جای و کنون بنمای عزم کارزار
شمر:
ای سگ دون بیحیا! ملحد مرتد دغا
سرخطِ ملک ری مرا، تا ندهی نمیروم
ابنسعد:
شمر شریر! ای لعین! جنگ حسین بی معین
حکم من است اینچنین، تا نروی نمیدهم
شمر:
قتل حسین، شه زمان، هست عظیم در جهان
سرخط ری در این زمان، تا ندهی نمیروم
ابنسعد:
شمر جفاگر لعین، بند کمر ز راه کین
جنگ امام عالمین، تا نروی نمیدهم
شمر:
بسته، بدان تو ای عمر، قتل حسین مرا کمر
جایزهام ز سیم و زر، تا ندهی نمیروم
ابنسعد:
هست ریاست تو ری، رأس حسین کنی به نی
بزن به اسب خویش هی، تا نروی نمیدهم
شمر:
شورش روز واپسین، افکنم اندر این زمین
حکم بکن، پس آن ببین، تا ندهی نمیروم
ابنسعد:
شمر شریر، ای لعین! جنگ حسین بی معین
حکم من است اینچنین، تا نروی نمیدهم
شمر:
خون حسین در این زمین، ریزم ایا سگ لعین!
سرخطِ ری بدان یقین، تا ندهی نمیروم
یکدندگی شمر بالاخره کارساز میشود و ابنسعد فرمان حکومت ری را به نام او رقم میزند.
ابنسعد:
گیر از من رقم مملکت ری اکنون
سیم و زر نیز تو را میدهم از حد بیرون
در تعزیه شهادت حضرت عباس، مکالمه شمر و ابنسعد در مورد رفتن یا نرفتن شمر به میدان جنگ، از بخشهای پرکشش تعزیه است. شمر و ابنسعد طی مکالمهای طولانی، سعی میکنند تقصیر کارهای ناکرده را به گردن یکدیگر بیندازند و ضمن گناهکار دانستن دیگری، خود را تبرئه کنند. در انتهای این مکالمه، شمر مردد میماند که به مقابله با حضرت عباس برود یا نرود. ابنسعد تردید را از دل او بیرون میکند و او را تشویق به رفتن میکند:
شمر:
هرکسی در سر و در سینه هوایی دارد
عقل با جهل عجب جنگ و نوایی دارد
شمع، دور و بر خود نور و ضیایی دارد
هرکس ای شمر! در این قافله جایی دارد
باز هم کشته شوم گر نروم از این راه
ابنسعد:
تو ایا شمر! ببین، شور و نوا میآید
فوجفوج اینهمه لشکر ز کجا میآید
تا کند با شه دین جور و جفا، میآید
بهر تاراج حسین، کربوبلا میآید
برو ای شمر! برو این سفر انشاءالله
ادامه دارد …
منبع : روزنامه اعتماد