محمدعلی علومی، داستاننویس درباره اختصاصات طنزپردازی در آثار عمران صلاحی گفت: «صلاحی از کاریکاتور و شعر که ظاهرا دو قلمرو متفاوتاند، با مهارت بسیاری در طنز استفاده میکرد. او با تسلطی که به ادبیات کلاسیک فارسی داشت، حکایت را به شعر آورد و در نگاه به موضوع انسانیت فرزند زمانه خود بود.» به باور علومی، این هنرمند و شاعر با اینکه امکانش را داشت تا زندگی مالی بهتری داشته باشد، هیچ گاه قلمش را نفروخت.
به گزارش شیرین طنز، علومی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) عنوان کرد: زندهیاد صلاحی ویژگیهای بارزی در طنزنویسی داشت که هنوز هم ناشناخته است. تصویرهایی که او در شعرهایش ارائه کرد، به اصطلاح تصاویری کاریکاتوری است و میتواند مورد توجه هنرجویان طنز قرار بگیرد. او به ادبیات کهن تسلط داشت و از همین روی برخی مواقع میبینیم که ساخت و بینش حکایت و بینش حکایت را وارد شعر میکرد. بهرهمندی از بینش طنز به این معناست که طنز مفهوم جدیدی است.
نویسنده رمان «من نوکر صدامم» افزود: صلاحی به شعرهای کوتاه که در ایران به عنوان هایکو مطرح بود، تسلط داشتن و بنابراین فرم و بینش هایکو را در لایههای طنز قرار داد. در مفهوم جدید طنز، یکی از کسانی که سعی داشت این مفهوم را وارد ادبیات کند، استاد عمران صلاحی بود که با بیژن اسدیپور کتابهای «طنزپردازان» را منتشر کرد.
علومی توضیح داد: باید توجه داشت که خیلی وقتی نیست مفهوم طنز در کشورمان روایج یافته است. تا پیش از اینها اغلب نویسندگان و شاعران خود را فکاهینویس میدانستند و نشریات طنز به عنوان نشریه فکاهی توزیع میشد. حتی نشریه طنزی مانند «توفیق» و «فکاهیون» هم چنین بود.
این داستاننویس افزود: طنز اجتماعی تا چندی پیش مفهومی ناشناخته بود، اما زندهیاد صلاحی از ظرفیتهای زبان فارسی که زبانی شاعرانه است و استعارهها در آن دارای کارکرد وسیعی است و همچنین زبان علمی دنیای جدید که هم بیش و کم در کنار این زبان کهن جایگاه خاصی ندارد، با شناخت درست، بهره برد. البته استاد صلاحی همچنین میتوانست از ظرفیتهای زبان انگلیسی در داستانها و شعرهایشان استفاده کند و مفاهیم جدیدی بیافرینند.
وی اضافه کرد: البته صلاحی در اواخر رویکرد تازهای به طنز داشت و به مفاهیم هستیشناسی و فلسفی نگاه میکرد که به هیچ وجه انتزاعی نیست. یعنی برخلاف گذشتگان که بحثهای هستیشناسی و معرفتشناسی را جدای از جامعه میدانستند، او آنها را در هم تنید. به همین دلیل صلاحی شاگرد خلف و شایسته دو تن از بزرگان ادبیات کلاسیک یعنی عبید زاکانی و سعدی است؛ به ویژه شاگرد سعدی که بحثهای عرفانی برایش کمتر از روابط انسانها نبود. به طور مثال سعدی میگوید: «عبادت به جز خدمت خلق نیست/ به تسبیح و سجاده و دلق نیست.»
علومی ادامه داد: در کارهای آخر صلاحی رویکرد هستیشناسی و نگاه به جایگاه انسان و بهرهمند شدن از زبان فارسی قوت بیشتر دارد. ایشان نمونه برجسته و کموبیش نادری از هنرمندانی بود که فرزند زمانه خود محسوب میشدند. پیش از این و در دهههای ۴۰ و ۵۰ بحثهای پیش روی جامعه و انسانی که در ایران زندگی میکند، بحثهای عدالت اجتماعی و توجه به حل مسایل اجتماعی به طور آنی و ضروری در طنز خیلی نفوذ داشت، اما آنچه در دهههای قبل به آن بحثها اضافه میشود و عمران صلاحی از معدود کسانی بودند که به این موضوع پا گذاشتند، موضوع جایگاه انسان در هستی و مجبور یا مختار بودن اوست.
نویسنده مجموعه داستان «اندهگرد» یادآور شد: رگههایی از توجه عمران صلاحی را به ویژه در کتاب «موسیقی عطر گل سرخ» درباره بحثهای ازلی و ابدی فلسفی و شعرهای اخیرشان میبینیم. منتها چون او زود و نابهنگام درگذشت، نتوانست این رویکرد تازه طنزنویسی را در ایران جا بیندازند و همچنان که مهارت داشت این کار را به توجه در خور همگان برساند. او کار بزرگی را شروع کرد اما به آنچه در این مفهوم شایسته خودش بود، نرسید. در عین حال موضوع طنزآمیز و رقتآور این است که مانند بسیاری از بزرگان این سرزمین که اهل خودنمایی، هیاهو و خودشیفتگیاند، تا زمانی که موجودیت فیزیکی داشت و در کنار ما بود، مورد بی مهری خاص و عام و دولتمردان و مردم عادی قرار میگرفت و به محض درگذشتشان، کتابهایش به وفور چاپ شد و مطبوعات نیز به وی توجه کردند.
نویسنده رمان «شاهنشاه در کوچه دلگشا» گفت: آثار عمران صلاحی پیش از درگذشتش به سختی پیدا میشد ولی بعد از آن چندین ناشر آثار ایشان را چاپ کردند. با توجه به اینکه مخاطب امروز در سردرگمی خاصی قرار دارد و تصور مردم از طنزپردازی لودگی و مسخره بازی است و شاید یک مجری نمایش یا هجوگو را، همه از راننده تاکسی تا استاد دانشگاه بشناسد اما کسی که مانند عمران صلاحی رویکرد عمیقی به طنز داشته باشد، متأسفانه حتی در میان کتابخوانهایمان، کمتر شناخته شده است.
این داستاننویس توضیح داد: اگر عمران صلاحی برای مطبوعات کار طنز نمیکرد، همان سرنوشت بهرام صادقی را داشت. آنها از عمق عمق اندیشهشان نسبت به جهان و اخلاقیات ویژه انسانی در مداری بالاتر از سطح پسند عام و خاص جامعه قرار داشتند و به همین دلیل مهجور واقع شدند، چرا که ارزش ادبیات و طنز را برای هجو گفتن و مسخرگی و هوچیگری پایین نمیآوردند.
وی اضافه کرد: بخش قابل توجهی از کمسوادی جامعه به دولتمردانی مربوط میشود که مسئولیتهای رسمی فرهنگی را بر عهده داشتند. البته در یک سال گذشته گرچه فاصلهها با آنچه باید باشیم زیاد است اما خوشبختانه عقلانیت در بخشهای فرهنگی رواج پیدا کرده.
علومی تاکید کرد: جامعه کم سواد با ذوق و سلیقه ناهنجار در شناخت زیبایی و هنر، سلیقههایش زمخت میشود و زیبایی طنز را درک نمیکند و کنایهها را نمیفهمد و استعارهها را نمیشناسد و باید برایش به شکل بدوی و ابتدایی به جای طنز، هجو گفت و شوخیهای ناهنجار کرد تا طرف بفهمد. عمران صلاحی مثل بهرام صادقی و منوچهر احترامی ورودی به این مسایل نداشتند.
این رماننویس افزود: احترام زیادی برای صلاحی و آثارش قائل بوده و هستم و افتخار این را داشتم که به عنوان یک شاگرد و دوست کوچک با ایشان مرتبط باشم. در همان زمان دریافتم که در پس اخلاق و رفتارش چه قدر انسان است. اصلا ندیدم که حسود یا شهرت طلب باشند و دیگری را نابود کنند تا خودشان به نان و نامی برسد. او بدون اینکه ادعای اخلاق داشته باشد، مصداق اخلاقیات ارزشمندی بود. حتی چه بسا به شیوهای قلندرانه و ملامتی قدیم وانمود میکردند که با ارزشهای اخلاقی عوام در تقابل قرار دارد.
علومی گفت: صلاحی انسان دوست بود و انسان دوستیاش مبنای فلسفی و اجتماعی داشت. دوستان زیادی هم داشت. او مانند هر هنرمند اصیل قلم خود را نفروخت. با اینکه زندگی شخصیاش به دشواری میگشت و خانهاش در مکان دور افتادهای بود و ماشین رفت و آمدش از یک پیکان معمولی هم پایینتر بود و این امکان برایشان وجود داشت که به شرط انصراف و عدول از باورهایش به انسانیت، پول زیادی به دست آورد، ولی حرمت قلمش را نفروخت.
صلاحی متولد ۱۳۲۵ شاعر، نویسنده و طنزپرداز دارای آثار متعددی است که از آن میان میتوان به «موسیقی عطر گل سرخ» ، «یک لب و هزار خنده»، «طنظ سعدی در گلستان و بوستان»، «مرا به نام کوچکم صدا کن»، «ملانصرالدین»، «هزار و یک آینه» و «خندهسازان و خندهپردازان» اشاره کرد.
این شاعر و طنزپرداز ۱۱ مهر ۱۳۸۵ در اثر سکته قلبی درگذشت.